تهیونگ : نگران نباش و همینطور که منیجرت گفته به هیچ تلفنی جواب و بهتره توی سوشیال مدیا هم نری الان اونجا فقط باعث ناراحتیت میشه
جونگکوک اخم کرده بود و سعی میکرد اتفاقاتی که پشت سر هم افتاده بودن رو هضم کنه
خواب همچین روزی رو هم نمیدید، خوشحال بود؟ قطعا نبود! اون همیشه میخواست پدرش اونو همینطوری که هست قبول کنه و دوستش داشته باشه
تا به این سن سعی کرده بود بچه ای باشه که هر مادر و پدری آرزوی داشتنش رو دارن البته جدای از گرایشش!
شهرتش، موفقیتش و تمام اونچه که خیلیا آرزوی داشتنش رو داشتن رو داشت اما آرامشی که باید داشته باشه رو نداشت و از وقتی که به کره برگشته بود لبخند انگار با لبهاش قهر کرده بود
توی آمریکا والدینی رو دیده بود که حامی فرزندشونن و گرایش فرزندشون از علاقه والدین کم نمیکرد و جونگکوک همیشه چشمهای پر از حسرتش رو به همچین والدینی میدوخت، همیشه دوست داشت پدرش بهش لبخند بزنه و پسرم صداش بزنه، میخواست بغلش کنه و دستش رو نوازش گونه به سرش بکشه، میخواست که پدرش، نبود مادرش رو براش پر کنه و محبتی که ازش دریغ شده بود رو نصارش کنه
همیشه سعی میکرد خودش رو قوی نشون بده بخصوص وقتی که پدرش تحقیرش میکرد اما ذره ذره از درون میشکست
وقتی که جیمین موقع شام خانوادگی، جلوی پدرش ایستاد و ازش دفاع کرد هم خوشحال بود هم ناراحت! خوشحال بود که جیمین کنارشه اما شنیدن اون حرفا جلوی جیمین و مادرش، از زبون پدرش قلبش رو خورد کرد
میخواست اشک بریزه و داد بزنه تا از شر تمام دردهاش راحت بشه اما آسون نبود
جونگکوک بارها میخواست به پدرش بگه، مگر علاقه و گرایش یه آدم دست خودشه؟ وقتی نمیتونه با جنس مخالفش جز دوستی به چیزه دیگه ای فکر کنه! وقتی هیچ حس رمانتیکی یا حتی جنسی نمیتونه بهش داشته باشه چکار باید بکنه؟ اصلا این مگر تقصیر اونه؟ بارها میخواست به پدرش بگه اون متفاوت نیست اون آن نرمال نیست اون یه آدمه عادیه، اون فقط یه بچست که محبت پدرشو میخواد! حمایت پدرش رو و لبخند اونو میخواد
جونگکوک آهی کشید و سرش رو به چپ و راست تکون داد
جونگکوک: نگران نباش
صدای در بلند شد و جونگکوک تلفن رو از دستی به دست دیگش داد، از روی کاناپه بلند شد و تلفن به دست سمت در رفت
جونگکوک: در میزنن یه لحظه صبر کن ببینم کیه
جونگکوک تلفن رو از گوشش جدا کرد و صدای تهیونگ رو که نگران میگفت: درو باز نکن من تو راهم
رو نشنید، جونگکوک به محض باز کردن در با چهره عصبانی پدرش روبه رو شد که در نیمه باز رو سریع هل داد تا کامل باز بشه و باعث شد جونگکوک کمی به عقب پرت بشه
جونگکوک با صدای لرزون گفت: پد..
اما آقای جئون حرفش رو برید و عصبانی در حالی که پا توی خونه میگذاشت گفت: چرا تعجب کردی؟
چشمهای آقای جئون پر از خشم و نفرت بود! نگاهی که میگفت تو مقصر تمام بدبختی های منی! جونگکوک حس کرد عرق سردی روی پیشونیش نشسته
آقای جئون عصبانی با قدمهای محکم به جونگکوک نزدیک میشد در حالی که جونگکوک نگران و ترسیده ازش فاصله میگرفت
آقای جئون لبخند ترسناکی زد و گفت: پیش خودت چی فکر کردی؟ منو راهی خیابونا کردی و همه چیزمو ازم گرفتی! فکر کردی همه چی تمومه؟
جونگکوک با صدای لرزون گفت: من کاری نکردم
صدای آقای جئون که داد میزد خفه شو، رعشه ای وحشتناک به تن جونگکوک انداخت
آقای جئون شروع کرد به شکستن هر چیزی که به دستش میرسید
آقای جئون: توی کثافت کل زحمتای منو به باد دادی! از روزی که بدنیا اومدی فقط باعث سرافکندگی و بی آبرویی من بودی!
*
تهیونگ به محض شنیدن صدای آقای جئون از پشت تلفن با پلیس تماس گرفت و به جیمین، یونگی و نامجون پیامی فرستاد تا هر کجا هستن خودشون رو به خونه جونگکوک برسونن
تهیونگ با وجود ترافیک سنگین سئول، بعد از ده دقیقه به سختی تونست خودش رو به خونه جونگکوک برسونه اما وقتی رسید که گلدونی آغشته به خون دست آقای جئون بود و جونگکوک غوطه ور در خون زیر پاش افتاده بود
تهیونگ شوکه حتی نتونست قدمی از قدم برداره! با چهره رنگ پریدش به چشمای بسته جونگکوک خیره مونده بود، میترسید بره سمتش و چیزی که داشت گوشه افکارش قلقلکش میداد و اون ازش میترسید، تایید بشه
آقای جئون سریع گلدون رو به طرفی پرت کرد و خواست از جونگکوک فاصله بگیره اما با شنیدن صدای پای چند نفر ترسید و بی حرکت به پشت سر تهیونگ خیره موند
پلیس ها یکی پشت سر دیگری از کنار تهیونگ رد شدن و خودشون رو به آقای جئون رسوندن که حالا حسابی ترسیده بود
پلیس: آروم دستات رو ببر بالای سرت
تهیونگ حتی پلک نزد تا ببینه چه خبره تنها به چهره معصوم جونگکوک خیره مونده بود
پلیس ۱: دستبند بزن بهش
پلیس۲: ببین هنوز زندست؟
تهیونگ با شنیدن این جمله به خودش اومد و نگران و مضطرب به پلیسی که سمت جونگکوک میرفت نگاه کرد، پلیس کنار جونگکوک زانو زد و سریع نبضش رو گرفت، همزمان با جمله (زندست) جیمین و یونگی شوکه کنار تهیونگ ایستادن
یونگی تنها تونست بگه: خدای من
آقای جئون دندون قروچه ای کرد وبا چهره ای پر از خشم داد زد
آقای جئون: باید میمردی باید میکش...
حرف آقای جئون با مشتایی که پشت سر هم روی صورتش نشست ناتموم موند
جیمین با چشمایی پر از خشم و نفرت به چهره خون آلود آقای جئون زل زده بود و همزمان با کوبیدن مشتهای سنگینش توی صورت اون داد میزد
جیمین: میکشمت عوضی! نمیزارم زنده بمونی، میکشمت
پلیسها سریع جلوی جیمین رو گرفتن و آقای جئون رو عقب کشیدن
پلیس: به خودتون مسلط باشید وگرنه مجبوریم شما رو هم بازداشت کنیم
بلخره تهیونگ به خودش اومد و همراه با یونگی جلو رفت تا جیمین رو آروم کنه
یونگی: آروم باش
پلیس ها سریع آقای جئون رو از خونه خارج کردن و مشغول ثبت صحنه ای که جلوشون بود شدن
جیمین دست یونگی و تهیونگ رو پس زد و سمت جونگکوک دویید، کنارش زانو زد و با دیدن خونی که روی صورتش بود بغض کرد
جیمین: ج جونگکوک!
جیمین دست لرزونش رو جلو برد اما قبل از اینکه بتونه جونگکوک رو لمس کنه تیم فوریتهای پزشکی از راه رسیدن و از جیمین خواستن از جونگکوک فاصله بگیره و توی یه چشم بهم زدن جونگکوک رو با خودشون بردن
یونگی دستش رو روی شونه جیمین گذاشت
یونگی: یه نفر میتونه همراهش بره، بهتره عجله کنی
جیمین کنار خونی که روی زمین بود نشست و بلخره بغضش ترکید در حالی که سرش رو به معنی نه تکون میداد گفت: من لیاقت آوردن اسمشم ندارم
تهیونگ که نگران بود جونگکوک تنها بمونه کلافه گفت: لعنتی! من میرم، بیمارستان منتظرتونم
و بعد بدوبدو از خونه بیرون رفت
یونگی کنار جیمین بالای سر خون جونگکوک که روی زمین به جا مونده بود نشست و بی حرف اجازه داد دوستش اشک بریزه•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
سلام دوستان👋🏻
من بلخره برگشتم 😃
مدت زیادیه که نبودم واقعا شرمندم یه مدت که کلا حالم خیلی بد بود و نمیتونستم آپدیت کنم
بعدش یه مدت بستری بودم بیمارستان اما از حال بد بعدش که هنوز ادامه داره نگم🤦🏻♀️
میدونم الان میگید حال بد تو اصلا به ما ربطی نداره، یا چرا باید همیشه راجع به حال بد تو یه پارت داشته باشیم😭
راستش حق دارید منم نمیخوام توجیح کنم فقط میگم که دلیل غیبتم رو بدونید و ممنونم که هستید و صبورید🥰
دوستتون دارم 😘
سارانگهه لاولیا❤️💜
![](https://img.wattpad.com/cover/214824504-288-k299495.jpg)
YOU ARE READING
Unwanted love
Fanfictionجیمین یه دکتر موفق کاملا استریته (خودش اینجوری میگه) و از گی ها بدش میاد و عاشق دوست دخترشه! کوکی برادر جدید جیمین! یه خواننده گی موفق و خیلی تخس که میاد میشه بلای جون جیمین و تمام برنامه هاش رو بهم میریزه :) (این فیک دیگه توی تو پیج اینستا آپ نمیش...