قسمت یازدهم

408 70 96
                                    

پای راستش رو روی چپش انداخته بود و به آرومی تکونش می‌داد،به مادمازل که با لبخند ملیحی روبه‌روش نشسته بود و نگاهش می‌کرد نگاه می‌کنه و لبخند زورکی‌ای میزنه

از گیلاس شراب قرمزی که روی میز بود برمی‌داره و به آرومی شرابش رو مزه می‌کنه و به فیلیپ که روی مبل تکی لم داده بود نگاه محبت‌آمیزی می‌ندازه

به ساعت چوبی گردویی روبه‌روش که بالاسر فیلیپ بود نگاه می‌کنه که ساعت ۳ رو نشون میده و با لب‌های بزرگ سرخ‌رنگش لبخند پهنی میزنه

الیزابت:پسرام مثل اینکه حسابی مشغولن

لبخندی میزنه و از اسنکه فهمید هری اومده بود اصلا خوشحال نبودش،می‌دونست کنترل لیام وقتی هری هست سخته و باید تلاش کنه که هریو از لیام دور کنه تا بتونه مخش رو بزنه،اون بچه ساده بود و مطمئن بود اگه هریو ازش دور کنه قطعا می‌تونه تسلط پیدا کنه

مو‌های باز مشکیش رو کمی کنار میزنه تا سینه‌های بزرگ و تو پرش حسابی دیده بشن و الکی که آرایشگاه نرفته بود می‌دونست چطوری باید دلبری کنه و فیلیپ رو به سمت خودش بکشونه تا بتونه لیام رو حذفش کنه

به مادمازل که خیره نگاهش می‌کرد نگاه کرد و برای اینکه کمس اون رو بسنجه دهن باز کرد تا بتونه تشخیص بده اون زن تو چه تیمیه

الیزابت:اِما خیلی شما رو دوست داره البته ادوارد هم همینطور...امیدوارم به پسرم کمک کنین تا بتونه بچه‌هاش رو به خوبی بزرگ کنه

الیزابت لبخندی زد و به چشمای درخشان قهوه‌ای مادمازل نگاه کرد،اون زن حتی خم به ابرو نیاورد و با لبخند دندون‌نمایی به الیزابت نگاه می‌کنه و سرش رو تکون میده

مادمازل:البته بچه‌ها بزرگ شدن و فکر نکنم پسرا بتونن حامله بشن و اگه منظورتون به اِما و ادوارد هست که آقای لیام فقط به همسرشون برسن کافیه و بقیه‌ی کارها با منه

مادمازل لبخند پهنی میزنه و به چشمای عصبی و آبی الیزابت خیره میشه،شومیز کرم رنگش رو توی تنش صاف می‌کنه و با دستایی که روی زانوش قفل میشه به مادمازل لبخند میزنه
مادمازل به خوبی متوجه شده بود که اون زن در ظاهر لبخند میزنه اما به لبخنداش نباید نگاه کرد و باید حرفاش رو از چشمای آبی وحشیش خوند که البته مردا متوجه چشمای اون زن فریبکار نمی‌شدن

الیزابت:البته ولی آقای خونه فیلیپ و پسر منه و بهتره مسائل خونه رو به لیام سپرد که معنای زندگی و متاهل بودن رو بفهمه و بدونه انتخاباش توی زندگی خاله‌بازی نیست

الیزابت حرفش رو زد و مادمازل و فیلیپ به معنای فهمیدن سرشون رو تکون دادن
هردوی اونا فکر کردن حرفای الیزابت مادرانست و داره برای اینکه به پسرش برای این سبک زندگی آماده بشه کمک می‌کنه اما الیزابت توی قلبش فقط به یک چیز فکر می‌کرد و اونم این بود که لیامو نابود کنه و به جایگاهی که براش تلاش کرده‌بود برگرده

forbiden love(ziam&Larry)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ