از وقتی از گلخونه برگشته بود توی حموم رفته بود
شیر آب داغ باز بود و بخارهای اون روی آینهی بالا نشسته بود،قطرههای آب همه جا ریخته بود اما اهمیتی نداشت این لیام بود که به جون لبهاش افتاده بود و میخواست اثر اون رو از لبهاش باز کنه به طوریکه انگار اون بوسه اتفاق نیافتاده بوداز هری خیلی عصبانی بود اما حسی که زین بهش داده بود خیلی بدتر از کار هری بود
زین بوسیده بودتش،لبهای زین و اون طعم نعنا که با سیگار قاطی کرده بود رو با روحش حس کرد اما اون شوهر داشت و این کار درست مثل کارای الیزابت بودحس بد و اینکه مثل هرزههاست همهی وجودش رو گرفته بود،مشت پر آبی روی صورتش میزنه و بعد از اون با دیدن صورت خیسش از تو آینه و نفسنفس زدنش چشماش رو میبنده
قطره اشکی که از چشم سمت چپش خارج شد و از روی صورتش به پایین افتاد رو با نگاهش دنبال میکنه
لبخنده کوچیکی میزنه و نفس عمیقی میکشه
لیام:تموم شد..دیگه بسته...گریه نکن...تو الآن میری میخوابی!نباید به دشمنات فرصت بدی..به الیزابت فرصت نده،زین اشتباه کرد
سعی داشت با گفتن این جملهها خودش رو قانع کنه و به خودش بفهمونه که زین اشتباه کرد و اون کارش عمدی نبوده
بعد از بیرون اومدن از دستشویی به لباسای تنش اهمیتیرنمیده و به زیر پتو میخزه
طولی نمیکشه که افکار مختلف و درهمش که خودشم هیچ ایدهای براش نداشت باعث میشن چشمای سنگین خستش بسته بشن و این لیامه که به خواب میره
بعد از نیم ساعت خوابیدنش در اتاق به آرومی باز میشه و این زینه که وارد اتاق میشه از نوری که از حیاط و راهرو به اتاق میرسید تونست تشخیص بده لیام خوابیده
به تخت نزدیک میشه،اون پسر رو شکم خوابیده بود و دهنش نیمهباز بود،چشمای نسبتا بزرگش بسته بودن و قفسه سینش به آرومی تکون میخورد
درست مثل یه پسربچهی کیوت ۵ ساله خوابیده بود و زین میتونست بگه اگه ۵ دقیقهی دیگه میایستاد قطعا اون پسر رو تو خواب به فاک میدادبعد از چند ثانیه ایستادن به سمت تخت قدم برمیداره،وقتس بالاسرش رسید به آرومی روی زمین زانو میزنه تا بتونه اون صورت زیبا رو بهتر تماشا کنه
اون پسر به آرومی نفس میکشید چشماش بسته بودن و دماغ گرد نسبتا تپلش باد کرده بود و زین متوجه شده بود پسر گریه کرده
زین:نمیدونی که چقدر دلم میخواد ۲۴ ساعت فقط باهات سکس داشته باشم و بع
بیخیال ادامهی حرفش میشه،به سمت لیام خم میشه و روی موهای خوشبوی لیام رو میبوسه
لبهای زین به بزرگی لبهای لیام نبودن اما لبهاش کوچیک یا نازکم نبودن لبهاش پوستپوست یا خشن مثل لبهای فیلیپ نبودن،لبهای زین لطافت داشتن اما نه مثل لبهای لیام یا هری اما لطافت رو داشتن
VOUS LISEZ
forbiden love(ziam&Larry)
Fanfictionلیام:تو منو دوست داری،منو ببین با غم به پسر روبهروش میگه و زین سر پایین افتادش رو بالا میگیره و به پسره شکستهی روبهروش خیره میشه زین:تو فقط توهم زدی،من معذرت میخوام که باهات بد رفتار کردم،ما یک اشتباه بودیم قطره اشکی که از چشماش میافته رو با خش...