هری به لویی نگاه کرد و این فقط سیل اشکاش بود که از چشماش پایین میریختن
بدنش به آرومی میلرزید و پاهای خشکشدش به شدت تکون میخوردن به طوری که روی زانوهاش افتاده بود و اشکاش تمومی نداشتندرد میکرد،همهی تنش درد میکرد و روی قفسه سینش انگار یک تیکه سنگ بزرگ مرمر گذاشتن تا نتونه نفس بکشه
هری هیچی نمیگفت فقط با تموم ضعفش جلوی کابوس زندگیش روی زانوهاش افتاده بود و فقط گریه میکردتوی ذهنش بارها همچین ملاقاتی رو تصور کرده بود
هری با سری که بالا گرفتتش و به لوییای که سرش از شرم پایین افتاده باغرور نگاه میکنه و اون پسر منتظره مجازاتش میشه
ولی همهچیز متفاوت بود کسی که رو زانوهاش افتاده بود هری بود و کسی که از شدت گریه نمیتونست نفس بکشه هم هری بود و این لویی بود که برنده شده بودلویی بعد از اینکه ا وضعیت آشفته و ترسیدهی هری لذت برد دستای کشیده و لاغرش رو به سمت ابریشمای هری میبره،اون ابریشمای نرم رو بین انگشتاش میگیره و بعد از حس اون موهای لطیف بین دستاش کمی اونا رو میکشه و وقتی دید هری عکسالعملی نشون نداد اخم کمرنگی کرد و پوزخنده بزرگتری زد
لویی:با اون چشمای فاکیت به من نگاه کن هرزه
لویی با خشم موهای هری رو کشید و با کشیده شدن موهاش باعث شد هری سرش به شدت بالا کشیده بشه
کف سرش درد گرفته بود و از ریشه دراومدن چندتا از تارهای موش رو حس کرد
با چشمای غمگینش که رگههای قرمز توی چشماش کل سفیدش رو پوشیده بود و اشکهایی که جایگزین اشکهای قبلی میشدن
مثل آهویی که با قرنیههای مظلومش به شکارچی سنگدلش نگاه میکنه به شکارچیه خودش لویی تاملینسون نگاه کردلویی:توئه لعنتی....توئه عوضی همه چیزمو نابود کردی...کثافت نمیزارم همه چیز رو به گند بکشی
لویی با خشم میگه و موهای توی دستش رو بیشتر میکشه وقتی دستای هری رو روی دستای خودش میبینه و اینکه هری برای رهایی داره تلاش میکنه روی زمین روبهروی اون پسره ویران گریان زانو میزنه
دستاش رو به سمت گلوی هری میبره و با فشاری که به گلوش میاره باعث میشه هری راه تنفسش بسته بشه و چشماش برگردن طوریکه واقعا داشت میمرد
گردن و صورتش قزمز و کبود شده بودن و سعی میکرد با دستاش دستای قدرتمند لویی رو کنار بزنه اما اون پسر از فشار دستاش کم نمیکرد و از وضع پیش اومده راضی بود
لبخندی از رضایت میزنه و به صورت کبود هری نگاه میکنه کمی از فشار دستاش کم میکنه تا اون پسر کمی راه تنفسش باز بشه
لویی:بانی کوچولو....ببین چی میگم....منو زین خیلی ضرر کردیم و تو باید بفهمی که نمیتونی با اون مدارک کاری بکنی...باید طبق قانون من بازی کنی و اگه این کار رو نکنی اون مارشملوی خوشمزه رو زین نابود میکنه فهمیدی؟؟؟برادرت رو توی آتیش میندازیم
ŞİMDİ OKUDUĞUN
forbiden love(ziam&Larry)
Hayran Kurguلیام:تو منو دوست داری،منو ببین با غم به پسر روبهروش میگه و زین سر پایین افتادش رو بالا میگیره و به پسره شکستهی روبهروش خیره میشه زین:تو فقط توهم زدی،من معذرت میخوام که باهات بد رفتار کردم،ما یک اشتباه بودیم قطره اشکی که از چشماش میافته رو با خش...