قسمت نهم

432 82 84
                                    

با برخورد نور خورشید به چشماش،چشمای بزرگش چوروک میافتن و بهشون فشار میاره تا با نور خورشید مبارزه کنه ولی در آخر خورشید برنده شد و هری از اینکه دیشب نتونست لیام رو راضی کنه تا اون پرده‌ی لعنتی رو بکشن و لیام می‌خواست آتیش‌بازی رو ببینه به خودش لعنت فرستاد

اون پسر تو بغلش به راحتی خواب بود و برای اولین بار به این فکر کرد که واقعا عادت روی شکم خوابیدن لیام بهترین عادته ممکنه

کاملا روی هری بود و سرش توی گردن هری بود،تنها چیزی که از لیام مشخص بود فرفریای نرمش بودن و هری دماغش رو سمت موهای برادرش برد و  بوی موهای لیام رو توی شش‌هاش برد

از خیسی‌ای که روی گردنش یه دفعه‌ای پیدا شد فهمید که لیام باز شب یه چیزی تو دهنش گذاشته و حدس اینکه آدامسش رو یادش رفت دربیاره چیزه سختی نبود

هری با دستش محکم پشت کمر لیام می‌کوبه و از اینکه تمام گردنش خیس شده بود و هری فکر می‌کرد عرق خودش و لیامه کلافه شده بود

همیشه از این اتفاق بدش میومد ،اینکه تفه لیام روی بدنش باشه یا هرچی ذره‌ای براش اهمیت نداشت،حتی اگه لیام روش بالا خم میاورد هری چیزی نمی‌گفت ولی از اینکه اون آدامس بپره تو گلوش و ممکن باشه خفش کنه براش غیرقابل تحمل بود...

هری:بلند شو ببینم...مگه ۱۰۰ بار نگفتم نباید چیزی شبا تو دهنت باشه موقع خواب؟؟

هری اخم کرده بود و صاف نشستنش باعث شد لیام با شدت سرش به پهلوش بخوره و با چشمای نیمه‌باز و گیجش و دهنش که کمی باز مونده بود به هری نگاه کنه

آب دهنش روی چونش بود و سریع متوجه شد چه گندی زده

نشست و به هری که نفسای سنگین و عصبیش داغ و سوزاننده بودن نگاه کرد

دستش رو توی موهاش می‌بره و سرش رو پایین می‌ندازه اما با فکری که به ذهنش می‌رسه سریع سرش رو بالا میاره و به هری نگاه می‌کنه

توی جنگلای چشماش خیره می‌شه و وقتی آتیش سوزانندش رو می‌بینه آب‌دهنش رو قورت میده تا بیشتر از این آب‌دهنش بیرون نریزه

با انگشتاش بازی می‌کنه و چشمای سبز شکلاتیش رو درشت می‌کنه دقیقا موقعی که دروغ می‌گفت اینطوری می‌شد اما هیچوقت خودش نفهمید دروغاش چطوری لو میره

لیام:من...من...چیزی تو دهنم نیست

وقتی اینو گفت آدامسی که تو دهنش بود رو قورت میده تا نقشش بگیره و زیرچشمی به هری نگاه می‌کنه

هری به سمتش خم میشه و با انگشتش کمی آب دهن چسبیده به چونه‌ی لیام رو می‌گیره و به سمت دهن خودش می‌بره

وقتی طعم کمی نعنا حس کرد چونه‌ی لیام رو می‌گیره و با زبونش طعم نعنای بیشتری حس می‌کنه و بعد از بوییدن گردن نسبتا خیس لیام اخماش غلیظ‌تر میشن

forbiden love(ziam&Larry)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora