- برام مهم نیست...اخراجه
جیسو سری تکون داد،بالاخره اون دوست صمیمیش رو بهتر از هر کسی میشناخت
- تو واقعا بی رحمی بکهیون...اگه کریس اینجا بود بدون شک نمیذاشت همچین کاری بکنی
بکهیون پوزخندی زد و شقیقه اش و ماساژ داد
- حالا که اینجا نیست...کسایی که احمقن،باید محو شن
- اما هر کسی ممکنه تو زندگیش خطایی بکنه...آه خدایا...دارم با کی بحث میکنم...کاری داشتی بهم خبر بده
با قطع شدن صدای پاشنه های کفش جیسو چشماش و باز کرد و دوباره به منظره شهر که از پنجره بزرگ اتاقش مشخص بود خیره شد،همیشه زندگی همینقدر مزخرف بود؟!
- به چی خیره شدی ؟!
با دیدن موهای خیس دونسنگش چینی به بینیش داد
- محض رضای فاک وو سهون...دفعه آخرت باشه توی دفتر کار با یکی از کامندا میریزی رو هم...دفعه دیگه قول نمیدم این موضوع بین خودم و خودت بمونه و به گوش خاله نرسه...میدونی که میتونه باهات چیکار کنه
سهون نیشخندی زد و نیم تنه برهنه اش و روی میز کریس لش کرد
- عوضی شدی هیونگ
بک پوزخند دردناکی زد
"عوضی" لقب مناسبی بود؟! نه...بیون بکهیون یه آشغال به تمام معنا شده بود،زندگی با بیون بکهیون خوب تا نکرده بود...اونقدر شونه های پسر مو مشکی رو خم کرده بود که بکهیون به شک افتاده بود نکنه واقعا یکی از بنده های خداست؟! نکنه قراره تک به تک عزیزاش و جلوی خودش ازش بگیرن و بکهیون هیچ قدرتی واسه نجاتشون نداشته باشه؟؟
- اوما گفت از هفته دیگه کریس هیونگ برمیگرده سر کار
- میخوام بدونم وقتی بفهمه رو میزش چه گوهی خوردی دقیقا چه بلایی سرت میاره!!!
لبخند محوی گوشه لبش نشست و به دونسنگش تیکه ای انداخت
- شک نکن رو همین میز به فاکم میده
- یعنی اون احمق باکره فیوریت پوزیشنش چیه دقیقا؟!
بک با لحن شیطونی پرسید و بعد اتاق با صدای خنده دو نفرشون منفجر شد
- لعنتی...باور کن هیونگ آسکشواله...شاید هم... کینکش ددی بیبی باشه و صداش و درنمیاره
سهون همونطور که دستش و جلوی صورتش گرفته بود تا قهقه اش بلند تر نشه گفت
- "اوه...بیبی...آی نید یو"...یا مثلا "ددی...داره میاد بیبی"...
بکهیون صداش و کلفت کرد و سعی کرد مثل کریس وقتی انگلیسی صحبت میکنه سکسی بنظر برسه
سهون که دیگه از خنده از میز روی زمین پهن شده بود انگشت شستشو بالا اورد
- هیونگ...اگه تخمشو داری پیش خودش اداش و دربیار
ВЫ ЧИТАЕТЕ
❃• 𝑾𝒐𝒓𝒔𝒉𝒊𝒑•❃
Фанфик- چه خرگوش بی ادبی - تازه کجاشو دیدی؟! انگشتشو روی سینه مرد قد بلند ادامه داد و چونه اش و بین دستای سفیدش گیر انداخت. پوزخندی زد. - دور و بر این خرگوش وحشی نگرد،توانایی هاش بیشتر از اونیه ک فکر میکنی چشمای متعجب کریس درخشید. - یعنی باید رامش کنم؟! ...
