سلام>~< امیدوارم حالتون خوب باشه *~*
اینم از پارت ۱۶^^
حرفی ندارم جز اینکه اگه داستان و دوست دارید و برای نوشته هام ارزش قائلید اکانت و فالو کنید...
مرسی بخاطر نظرای قشنگتون><
♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡•Worship •♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡با حس عطر تلخی سرش و بلند کرد و به دختر شیک پوش نگاهی انداخت و سریع بلند شد.
- آه...معذرت میخوام،اصلا نفهمیدم کی اومدی...لطفا بشین
صندلی و کمی عقب کشید و با نشستن مینسو، خودش هم سر جاش قرار گرفت و منوی رستوران رو دست دختری که قرار بود تا آخر ماموریت باهاش باشه داد.
مینسو لبخندی زد و بعد از نگاهی به منو اون و دوباره تو دستای جونمیون گذاشت و چشمکی زد.
- میخوام تو برام انتخاب کنی جونمیون شی
جونمیون چند بار با تعجب پلک زد و بعد از چند ثانیه تک خنده ناباورانه ای کرد و سرش و تکون داد،چیزی که فکر میکرد مینسو خوشش بیاد رو به گارسون اطلاع داد و دوباره با لبخند مصنوعی ای به مینسو خیره شد که باعث شد دخترک، گونه های مثلا رنگ گرفته اش رو از چشمای جونمیون قائم کنه و سرش و پایین بندازه...دختر روبه روش بنظر میرسید تو این جور مسائل زیادی وارد بود و این مهارتش باعث شد پوزخندی رو لبای جونمیون نقش ببنده... مینسو آدم اشتباهی رو نشونه گرفته بود...قلب جونمیون به این سادگیا قرار نبود با هر عشوه و نگاه هر چقدر هم که دلبرانه باشه بلرزه و جونمیون اگه میخواست صادق باشه تا حالا حس نکرده بود بخواد تا ابد با کسی زندگیش و شریک بشه...همه پارتنرهاش و با معیار زیبایی انتخاب میکرد و بعد چند مدت میفهمید اصلا به درد هم نمی خورن و ازونجا که بیشتر اوقات با خودش صادق بود سریع جلو میرفت و اون رابطه رو خاتمه میداد.
- خوشحالم بهم افتخار دادی هم و ببینیم
با زیرکی گفت و زیر چشمی به واکنش مینسو نگاه کرد.
- میدونی که خودم اول برای بودن باهات جلو اومدم...تو از همون روز اول که تو شرکت دیدمت چشم خیلیا از جمله من و گرفتی،خب...میدونی...همون موقع تصمیم گرفتم به خودمون یه شانس بدم
لبخندی زد و کمی سمت میز خم شد.
- خب آقای مو شرابی...چی باعث شد انقدر زود نظرت عوض بشه؟! یادمه میگفتی فعلا تایم کافی نداری
جونمیون دستش و زیر چونه اش برد و لباش و خط کرد و بدون مقدمه حرفش و به زبون آورد.
- خب راستش و بخوای،خانومای زیبا همیشه در دسترس نیستن...زودتر از اونی که فکرش و بکنیم از جلو چشمامون قاپیده میشن...
چشمکی زد و ادامه داد.
- میفهمی که چی میگم؟!
لحظه ای به این فکر کرد اگه ییشینگ اونجا بود مطمئنا می ایستاد و براش دست میزد چون به هر حال شاگردش بعد سال ها آموزش خیلی خوب یاد گرفته بود تو موقعیت های مختلف چی بگه و چطوری لمس کنه...البته که جونمیون ضربه های نهایی رو همیشه برای آخر کار نگه میداشت تا مطمئن بشه قراره دفعه بعدی هم وجود داشته باشه.
![](https://img.wattpad.com/cover/235682361-288-k673180.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
❃• 𝑾𝒐𝒓𝒔𝒉𝒊𝒑•❃
Fanfic- چه خرگوش بی ادبی - تازه کجاشو دیدی؟! انگشتشو روی سینه مرد قد بلند ادامه داد و چونه اش و بین دستای سفیدش گیر انداخت. پوزخندی زد. - دور و بر این خرگوش وحشی نگرد،توانایی هاش بیشتر از اونیه ک فکر میکنی چشمای متعجب کریس درخشید. - یعنی باید رامش کنم؟! ...