01

13.5K 1.9K 54
                                    

جونگکوک در چنان خلسه ای فرو رفته بود که متوجه ی نیشخند گوشه ی لب مرد و نزدیک شدنش نشد.
فقط زمانی که دو تا دست بزرگ که به کمرش چنگ زده بودن رو حس کرد از افکارش خارج شد.

جونگکوک نمیدونست این تاثیراته الکله یا واقعا عقلش رو از دست داده اما مطیعانه گذاشت مرد لمسش کنه.
جونگکوک دستش رو دور گردن مرد حلقه کرد،بعد از اون فهمید که حدودا هم قد هستن.بعد پاش رو دور لگن مرد حلقه کرد و اون هم بالا کشیدتش.
دستاش برای نگه داشتن جونگکوک زیر باسنش گذاشته شد و بوسه های خیسش رو به سمت گردن جونگکوک میکشید.

مرد مو خاکستری خودش رو از گردن جونگکوک جدا کرد و با اشتیاق به جون لباش افتاد‌.
جونگکوک احازه داد ناله ای از بین لباش فرار کنه،زبوناشون برای غلبه کردن در جنگ بود.
همونطور که اطراف خونه رو میگشتن همدیگه رو لمس میکردن و داخل یکی از اتاق های خالی خزیدن.هر فکری که راجع به اون هفته ی گند بود از ذهن جونگکوک پر کشیده و از پنجره بیرون رفته بود.

وقتی که جونگکوک زیر اون مرد بود هر دو روی پتوی نرم تخت افتادن. از هم جدا شدن تا نفس بگیرن و به چشمای همدیگه زل زدن. با این که اتاق تاریک بود اما جونگکوک میتونست چشمای درخشان مرد رو ببینه.
هردوشون حس میکردن لباساشون مزاحمایی هستن که نمیذارن پوست همدیگه رو احساس کنن.پس به آرومی لباس هاشون رو در اوردن و هرکدوم رو به جایی پرت کردن که خبر نداشتن.

بعد از اینکه لباساشون رو در اوردن جونگکوک دوباره لب های مرد رو به بوسه گرفت.جونگکوک هیچوقت تو زندگیش اینطور احساس نیاز نکرده بود.
یک حرکت به حرکتی دیگه منجر میشد و خب بقیش...به خاطرات پیوست.

_________________

آره دیگه بقیش به خاطرات پیوست-_-
قسمتای اولیش کوتاهه.پس باهاشون کنار بیاید*-*
حمایت کنید تند تند آپ کنم:")
راستی یه فیک امپرگ جدید هم گذاشتم،به اونم سر بزنید اما فعلا قصد آپشو ندارم و فقط برای آشنایی گذاشتم.
لایک و کامنت یادتون نره♡~

•Complete~One Night Stand || Persian TranslationWhere stories live. Discover now