20 & 21

8.6K 1.2K 300
                                    

ماه پنجم - هفته ی هجدهم

"بفرمایید."اون گفت. کاپل با خوشحالی منتظر بودن‌. دکتر لی در حالی که به کاپل جوون نگه میکرد مونیتور رو چرخوند.

وقتی که کاملا چرخید در یک چشم بهم زدن کاپل زیر گریه زدن. بچشون براشون خیلی ارزشمند بود و نمیتونستن برای فهمیدن جنسیتش صبر کنن چون حقیقت این که داشتن تبدیل به والدین یه بچه میشدن خیلی براشون هیجان انگیز بود.

دکتر لی گفت."خب بچه کاملا سالمه هیچ چیز غیر عادی وجود نداره و داره به خوبی رشد میکنه، میخواید جنسیتش رو بدونید؟"

اون دو مرد با هیجان سرشون رو تکون دادن. ضربان قلبشون با هیجان افزایش یافت. دکتر دستگاهش رو تکون داد قبل این که...

*****

تهیونگ و جونگکوک با هیجان به سمت خونه میرفتن، بالاخره جنسیت کبوتر کوچولوشون رو فهمیده بودن. نمیتونستن تا زمان جشن قبل بارداری برای گفتن به هیونگاشون صبر کنن. هر دوشون مطمئن بودن وقتی بچه بدنیا بیاد قراره لوسش کنن.

اونا به خونه رسیدن، جایی که هیونگاشون با سوالای زیادی بمب بارونشون کردن.

جونگکوک خودش رو روی مبل پهن کرد درحالی که بقیه سرشون با پرسیدن سوالای الکی از تهیونگ گرم بود. جونگکوک برای اطمینان دستی روی صورتش کشید تا اشکایی که از موقع فهمیدن جنسیت بچه مونده بود پاک بشن و خم شد تا ریموت رو برداره.

وقتی که اون شیش نفر صدای تلویزیون رو شنیدن توجهشون رو به پسر کوچیکتر دادن. جونگکوک همونطور که کمرش رو ماساژ میداد پاهای خستش رو روی صندلی گذاشت. این حرکت بیشتر از قبل توجه بقیه رو جلب کرد.

اونا فوری به سمت پسر حامله رفتن. تهیونگ پشت پسر نشست، اون رو روی پاهاش گذاشت و شروع به ماساژ دادن شونه هاش کرد. جیمین روی زمین کنار صندلی نشست و پاهاش رو ماساژ داد.

جونگکوک آهی از آرامش کشید، نامجون هم پتویی رو روی شکمش که تا پاش رو میپوشوند انداخت. یونگی، هوسوک و جین رفتن تو آشپزخونه تا یه چیزایی آماده کنن.

بعد از اون با چایی، بیسکوییت، شیر موز و ویتامین های جونگکوک برگشتن. یونگی ویتامین ها و شیرموز جونگکوک رو به دستش داد. و اون دو تا بهش چایی دادن.

بعد از این که از نوشیدنی و خوراکیاش لذت برد یکی بالاخره به حرف اومد."الان که جنسیتش رو فهمیدین...به اسم هم فکر کردین؟"

تهیونگ میخواست بگه نه که جونگکوک خندید و به جاش جواب داد."خیلی وقت پیش به اسم فکر کردم."

تهیونگ برای معشوقش ابرو بالا انداخت."چطور تا حالا به من نگفته بودی؟"

جونگکوک جواب داد."قبل از فهمیدن جنسیتش خیلی جدی بهش فکر نکرده بودم. اما الان دیگه باید بهش فکر کنیم."

•Complete~One Night Stand || Persian TranslationWhere stories live. Discover now