𝕮𝖍8

6.9K 1.5K 1K
                                    

پویونگ که خودشم توی هال پای تلویزیون بود و با شوک دستشو روی دهنش گذاشته بود، با دیدن چانیول و چول‌وو که وارد خونه شدن سمتشون رفت. دو مرد قدبلند، با قدمای سریعی سمت آشپزخونه رفتن چون چول‌وو سعی میکرد پنبه‌های قرمز شده رو کنار دست رئیسش به بینی چانیول بچسبونه. پویونگ با دیدن خونریزی بینی چانیول ترسید:«پناه بر خدا، حالتون خوبه آقای پارک؟!» چانیول جلوی سینک ایستاد تا آبی به بینی خون‌آلودش بزنه و همزمان خطاب به دستیارش که نگران کنارش ایستاده بود، تندتند گفت:«به معاون رئیس‌جمهور بگو اگر به عنوان پذیرفته ترین مقام کشور یجوری این شلوغی رو ساکت نکنن، با دستای خودم اون رئیس‌جمهور بی‌خاصیت و دم و دستگاهش رو بعداز دوره‌اشون به گیوتین میبندم، اونم وقتی کل این دولت روی املاک من بنا شده و همه‌ی این فاجعه‌ها از سیاست فاسد و مسخره‌ی خودشون شروع شده!!»

چول‌وو میدونست موقعیتشون افتضاحه و رئیسش تا سرحد دیوونگی عصبانیه و بخاطر فشار خون بالا به خون‌دماغ افتاده، پس بحث نکرد و فقط قسمت تمیز پنبه رو دوباره سمت بینی چانیول که هنوز روی سینک خم شده بود برد. چانیول با یادآوری چیزی، بی‌توجه به پیرزن و مرد نگران کنارش سرشو بلند کرد و با صدای بلندی غرید:«بکهیون کجاست؟! بکهیون!!» پویونگ به دستور چول‌وو رفت تا قرص فشار چانیول رو بیاره و مردبزرگتر روبه رئیسش که هنوز انگشت خیس میکرد و سمت بینیش میبرد گفت:«قربان لطفا به اعصابتون مسلط باشید. نباید عمل عجولانه‌ای کنیم. هر واکنش ما ممکنه به حقه‌های اونا دامن بزنه!»

اما چانیول که بسختی تونسته بود همراه افرادش خودشو به خونه برسونه و به حد کافی آشفته بود، گوش نداد و برگشت تا پنبه‌های بیشتری از کشوی کنارش بیرون بکشه و هنوز تندتند حرف میزد:«سعی کن بفهمی کدوم گروه‌ها هنوز طرفمون هستن و بهشون بگو از تمام قدرتشون استفاده کنن وگرنه اگر پای من به دادگاه و اداره‌ی پلیس باز بشه، نمیزارم حتی یکیشون سرجاشون بمونن!! بعداز این قضیه یه درس حسابی به اونایی که به همین زودی سهامشونو ازمون جدا کردن میدم!! به رئیس لی و رئیس هو بگو تحقیق کنن بفهمن فکس لغو قرارداد از طرف چه کسی و چطوری به اسم PRK برای اورگاگ ارسال شده!!»

پنبه‌هارو به بینی که هنوز خون پس میداد کشید و روبه پیرزنی که قرص فشار و لیوان آب دستش بود غرید:«یه مسکن قوی برام بیار!! بکهیون!!» دوباره سمت خونه که بخاطر ابرهای تو آسمون تاریک شده بود همسرشو صدا زد و لیوان آب رو پشت بند قرصش یک‌نفس سر کشید. پویونگ با نگرانی و عجله بسته قرص مسکن رو باز میکرد:«خواهش میکنم آقای پارک! اون حالش خوب نیست-» چانیول با چنگی به کراواتش اونو شل کرد و ناسزایی زیرلب روند:«منم حالم خوب نیست!»

همون‌موقع بکهیون با اخم متعجب و نگرانی از پله‌ها پایین اومد:«چی شده؟-» با دیدن بینی همسرش که بالای لبهاشو خونی کرده بود سمتش رفت:«چه اتفاقی برات افتاده؟!» چانیول با همون اخمای غلیظ، اول قرص مسکن رو با لیوان آبی که از سینک کانتر وسط آشپزخونه پر کرده بود پایین فرستاد. بکهیون با رسیدن بهش دستشو سمت چونه‌اش برد تا سمت خودش برگردونه:«بزار ببینمت. چی شده؟-» اما مردبزرگتر با همون عصبانیت دستشو کنار زد و لیوانو روی پیشخوان کنارشون کوبید:«دست بردار! بگو ببینم دیروز و روزای قبلش کجا بودی؟!» پسر مو صورتی تعجب کرد. نگران خونریزی بینی مرد بود و از سوالش سر درنمیاورد:«منظورت چیه؟ یعنی چی که کجا بودم؟ بینیت داره خون میاد-»

Juliet Roses (COMPLETED)Where stories live. Discover now