𝕮𝖍11

6.5K 1.3K 478
                                    

زمان بی‌مهابا میگذشت پس چانیول هم مجبور بود از تمام ثانیه‌هاش استفاده کنه تا قبل از اینکه مشکل جدیدی درست بشه بتونه معمای اصلی رو حل کنه و خودشو قبل از کشیده شدن به دار قانون و اعتراضات و اخبار، تبرعه کنه. ابرهای تیره‌ی بیرون از پنجره پودر خاکستری به محیط اتاق پخش کرده بود اما این مانع مردای اونجا نمیشد که بین حجم پرونده‌ها و تماس‌ها خفه نشن. رئیس لی پشت لپ‌تاپ سعی میکرد اطلاعات نهفته‌ای پیدا کنه و چول‌وو زونکن‌های بیشماری رو برای بررسی کردن و جستوجوی جزئیاتشون داخل دستش داشت. چانیول که از دیشب فقط چندساعت خوابیده بود تا مغزش بهونه برای از کار افتادن نداشته باشه، حالا با آستینای بالا زده کنار دو مرد دیگه پشت میز وسط اتاق نشسته و صورتحسابای کارمندای شرکت رو نگاه میکرد بلکه ارتباط یا سرنخی بینشون پیدا کنه و کم و بیش از قهوه‌اش میخورد.

دیشب از افرادش شنیده بود که همسرش رفته به خونه‌ی اون دختر مربی و چانیول نه قطعیتی برای امن یا ناامن بودن اون دختر داشت و نه جرئتی برای جلو فرستادن افرادش و تعیین تکلیف برای بکهیون، همون پسری که چانیول نتونسته بود دیشب از دوریش بخوابه و فقط روی صندلی دفترش چرت زده بود و حتی پیاماش هم بی‌جواب مونده بودن. در اولین فرصت دوباره با بکهیون عزیز و بی‌رحمش حرف میزد اما فعلا درگیر کار بود و تنها واکنشی که ازش برمیومد، مستقر کردن گروه ویژه‌ی محافظای همسرش نزدیک خونه‌ی آن هه‌جین بود. همون‌لحظه منشی اوه در اتاق رو باز کرد و همزمان با سروصدایی که از بیرون به گوش میرسید با عصبانیت گفت:«قربان! نیروهای پلیس باعث اختلال در روند کاری شدن!»

همزمان با ورود چند پلیس جوون به داخل اتاق، سه مرد از روی مبل‌ها سرپا شدن. پلیس جوونی که طبق معمول کت چرم و موهای کوتاهی داشت جلوتر ایستاد و تکخند تمسخرآمیزی به تلاش‌های اون مردا و شلوغی اتاق زد. چول‌وو که میدید افسرای پلیس بیرون از اتاق دارن با کارمندای واحد مدیریت بدرفتاری میکنن، اینبار هم قدمی جلو اومد و ابرو درهم کشید:«معنی این کارها چیه؟ فکر میکنم دفعه‌ی قبل-» پلیس جوون مثل قبل نگاه تیز و نیشخند گستاخی داشت:«وعدمون داشتن حکم رسمی بود؟» دستشو تو جیب داخلی کتش برد:«خیلی خب...» کاغذی جلوی مردهای بزرگتر گرفت و نگاه خاصی به چانیول انداخت:«با اجازه‌ی رئیس پارک...اداره‌ی پلیس مرکزی برای مدتی کارمندای پروژه‌ی شهرک 24 رو قرض میگیره!» عصبانیتی تو تن دستیار و مرد میانسال کنارش نشست اما چانیول هنوز بی‌حس به پلیس جوون خیره بود و پسر هنوز حرف میزد:«جای نگرانی نیست...خیلی زود برای شما هم فرم ویژه‌ای آماده میکنیم قربان!»

رئیس لی حرصی از این بی‌احترامی میخواست چیزی بگه اما پسر جوون هنوز با نگاه خیره و سرکشی به رئیس گروه زل زده بود:«پس تا اون موقع شما و افرادتون حق خروج از حتی شهر رو ندارید و تمام رفت‌وآمد هاتون تحت نظره» سرشو کج کرد و نگاه متمسخر دیگه‌ای به شلوغی میز وسط اتاق انداخت:«برای آسودگی خودتونم شده میتونید دست از تحقیق و تلاش بردارید. پرونده‌ی پلیس به اندازه‌ی کافی مدرک و شاهد و مضنون داره!» و بازهم یه قدم بزرگ عقب رفت تا از مرز چهارچوب اتاق بیرون بره و همونطور که وقیحانه میخندید، همراه افسرای دیگه که قطعا کارمندای بیشتری از طبقات دیگه رو بازداشت کرده بودن، از برج خارج شدن.

Juliet Roses (COMPLETED)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon