کشته بودش. کشته بودش؟ جوهیون رو پرت کرد پایین و چیزی اون پایین معلوم نبود، نه بخاطر تاریکی، بلکه جریان فاضلاب شدید بود. آب اون کانال پهن و طویل، حجیم و با سرعت میرفت و ههجین حس میکرد تو گرمای تابستون ناگهانی یخ کرده و عرقش مثل پتوی سردی به تنش چسبیده. نفساش انگار قاطی خاک اره بودن که بهش حس خفگی میدادن. شاید درست یادش نمیومد اما اونشب وقتی صحبتش با مین تهچو تموم شد و از اتاق بیرون اومد و برای خودش مست کرد، قطعا این جوهیون و اکیپش بودن که نزدیک اومدن و بهش سرنگ آلوده زدن و حالا جوهیون برخلاف چندثانیه پیش دیگه اونجا نبود تا انکار کنه. محیط علیرغم تپشای دیوونهوار قلبش غرق سکوت و ظلمات بود و چشمای درشت و وحشتزدهی ههجین هنوزم با سرپا شدن و نگاه کردن از بالای گارد، چیزی توی کانال نمیدیدن؛ حتی به کمک نور ماشینایی که گهگاهی رد میشدن. پیرزن تکیده و ترسناکی با لباسهای درویش از اونجا رد میشد و با دیدن دختر ایستاد که کنار گارد پل و کمی استفراغ نشسته بود و ظاهر دیوونههای متوهم یا نعشههای لب مرگ رو داشت. صورت زن با هزاران چروک، به لحن بیرحم و تیرهاش دامن میزد:«این کانال کمعمق تر از اونیه که فکر میکنی دختر. اگر میخوای خودتو بکشی برای قاچ کردن جمجمهات جای خوبیه» و با رفتنش، ههجین رو با وهم و وحشت کشتن اون پسر پرحرف و عوضی تو تاریکی تنها گذاشت.
***
چانیول اعتراف میکنه در مقابل بکهیون ضعیفه نه چون احساساتش تسلیمش میکنن، بلکه چون هیچ منطق و جدیتی روی اون پسر کارساز نیست و این تنها سلاح چانیوله. برای همینم اونا صبح با هواپیمای شخصیشون به فلوریدا و بعدشم برای دومسیره کردن راه -امن کردنش- از اسکلهی اونجا به سمت جزیرهی جامائیکا سوار قایق بزرگ و شیکی شدن. حالا که عصر بود، هنوزم آبوهوای گرم و نور تیز آفتاب به سطح سفید و براق قایق میتابید. دریا به سمت آمریکای مرکزی هرلحظه زیباتر و رویایی تر و البته هوا گرمتر میشد.
بکهیون پشت میزی که تو قسمت جلوی قایق تفریحی قرار داشت، نشسته بود و از چیپس و پنیر جلوش میخورد. تیشرت گشاد و شلوارک کوتاه و کلاه حصیری زیبایی که رو موهای صورتیش بود بهش ظاهر توریست هارو میداد که از دریای فیروزهای اطراف لذت میبرن، درصورتی که اطراف بکهیون، بیشتر از پونزده بادیگارد حضور داشتن و دو قایق کوچکتر دوطرف اونا اسکورتشون میکردن و درست مقابلش اونطرف میز و خوراکی های روش، چانیول و چولوو سخت مشغول مطالعه برگهها و صحبت درمورد قرار ملاقات امشب بودن. همونطور که چانیول نمایندهی رئیس جمهور فعلی بود، از طرف آمریکا هم برای این قرارداد نمایندهای به جزیره میومد و جو کاری اونطرف میز و کل اطرافش، اصلا شبیه چیزی که بکهیون سعی میکرد از محیط دریافت کنه نبود. بکهیون بیشتر شبیه کسی که نمیدونسته تم پارتی چیه بنظر میرسید. اون حتی برای ابراز بیاهمیتی خودش، دفتر فیلمنامه رو جلوش گرفته بود و البته فقط وانمود به خوندن میکرد چون از زیر کلاهش مدام حواسش به همسرش بود که چطور با عینک دودی و آستینای بالازدهی پیرهن سفیدش، دقیقا وسط یه قایق تفریحی کوفتی تو اقیانوس آرام لعنتی بازم غرق کاره اما حتی مردای سیاهپوش اطرافشون قرار نبود بکهیون رو راضی کنن دست از تلاش برای تفریحی کردن این سفر برداره. یه چیپس دیگه با حرص تو دهنش خورد شد.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Juliet Roses (COMPLETED)
Fanficسر موضوعات اساسی دعوا میکردن اما خیلی آسون آشتی میکردن. آخرشب بهم فحش میدادن و فردا صبح با یه سکس اوکی میشدن. انگار وقتی لخت و خوابآلود زیر ملحفه دراز کشیدی و پچپچ میکنی "ببخشید"، "هرچی تو بگی"، "دوستت دارم" خیلی راحتتره. تمام دفاعیات و توجیهات ب...