سرزمین آتش

223 77 25
                                    

Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.

Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.

داستان از نگاه ماکو:

Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.

داستان از نگاه ماکو:

«همه چیز حاضره سرورم»یکی از خدمتکارایی که قرار بود وسایلمو بچینه گفتبنظر قیافش آشنا میومد

Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.

«همه چیز حاضره سرورم»
یکی از خدمتکارایی که قرار بود وسایلمو بچینه گفت
بنظر قیافش آشنا میومد.... اوه ،آره خودشه امیدوارم راجب اونشبمون به کسی چیزی نگه
جلسه دربار ۱۰ دقیقه دیگه شروع میشه کشتی باسینگ سی هم یه ساعت دیگه میره به احتمال زیاد میتونم بهش برسم
تو ورودی سالن میتونستم پچ پچ چندتا از وزیرا رو بشنوم
«اعلی حضرت زیاد خوب...»
«یعنی قصد دارن چی بگن؟»
«این اواخر...عجیب ...»
قبل از اینکه بتونم اون صدا های بی کیفیت رو بفهمم رسیدیم به تالار اصلی
پدربزرگم مثل همیشه با تمام ابهتش توی جایگاه بود

بعد از تعظیم و ملحق شدن پدرم به ما شروع به حرف زدن کرد«حرف هایی که امروز قراره زده بشه با همیشه فرق میکنه، مطمئنا خیلی از شما هم تا حالا فهمیدین»پدرم هرلحظه با دقت بیشتری گوش می‌کرد

Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.

بعد از تعظیم و ملحق شدن پدرم به ما شروع به حرف زدن کرد
«حرف هایی که امروز قراره زده بشه با همیشه فرق میکنه، مطمئنا خیلی از شما هم تا حالا فهمیدین»
پدرم هرلحظه با دقت بیشتری گوش می‌کرد

«من و ملکه کاتارا قصد واگذاری تاج و تخت رو داریم»
«و به احتمال زیاد هم پایتخت رو ترک خواهیم کرد»

همه ما با تعجب نگاه میکردیم حتی با این وجود که توی این چند سال گذشته انتظارش میرفت
منتظر بودم ببینم کی زودتر از همه مخالفت میکنه
«قصد جسارتی ندارم سرورم ، اما یعنی به جست و جو برای دختر بزرگتون خاتمه میدین؟»
وزیر شینگ  برنده شد
منظورش از اون سوال چیه، معلومه اون ماجرا تموم شده
۲۰-۳۰ سالی میشه تموم شده
«بله ، سلطنت رو به پسرم سان واگذار میکنم»
تو صداش سعی می‌کرد غمش رو پنهون کنه
حتی با این وجود که به پدرم خیلی اعتماد داشت

پدرم جلو رفت و ادای احترام کرد

«تاجگذاری رو هفته آینده در شهر صلح مقابل چشمان دنیا برگزار خواهیم کرد»
و بعد به نوبط بقیه نماینده ها هرکی‌ یه چیزی گفتن
بعد از گفتن یه سری حرف ها و بحثای مسخره جلسه تموم شد
در حال حاضر کسی نمیتونه به خوشحالی پدرم باشه .... صبر کن ببینم ، مادرم میتونه!
خب منم خوشحالم ، یجورایی
خوشحالم که قراره به شهر صلح بریم ، واسه شرکت تو مسابقات عناصر بهونه لازم داشتم

 صبر کن ببینم ، مادرم میتونه!خب منم خوشحالم ، یجورایی خوشحالم که قراره به شهر صلح بریم ، واسه شرکت تو مسابقات عناصر بهونه لازم داشتم

Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.

😍👆🏻😭
...........................
«قراره با این کشتی بریم؟؟»
از اون مرد لباس رسمیه پرسیدم
«اوه، بله شاهزاده پدرتون برای عدم شناسایی هویت شما خواستن»
تعجب کردم پدرم الان باید درحال جشن گرفتن باشه تا فکر کردن به من
این حرکت ازش بعید بود
سوار کشتی شدم و سعی کردم به رابطه بدمون فکر نکنم

تقدیری دیگر از آواتار Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora