جشن

93 31 14
                                    

داستان از نگاه کورا:
با تن زین و خانوادش وارد جشن شدیم
سالن بزرگ و باشکوهی بود همه جا نورپردازی شده
سنگینی نگاه هارو رو خودم حس میکنم
چند نفر اومدن پیش ما و با تن زین مشغول حرف زدن شدن
«آقایون معرفی میکنم آواتار کورا»
به من اشاره کرد

«اوه ، دیدار شما باعث افتخاره آواتار کورا ، من نماینده قبیله آب جنوبی هستم ،تالاک!»از همون اول معلوم بود اهل قبیله آبه «از آشناییتون خوشبختم»«فکر میکنم برای برقراری توازن ، زمان خوبی به شهر ما اومدین»«مگه اینجا مشکلی هست؟»با کنجکاوی  از اون و تن ز...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

«اوه ، دیدار شما باعث افتخاره آواتار کورا ، من نماینده قبیله آب جنوبی هستم ،تالاک!»
از همون اول معلوم بود اهل قبیله آبه
«از آشناییتون خوشبختم»
«فکر میکنم برای برقراری توازن ، زمان خوبی به شهر ما اومدین»
«مگه اینجا مشکلی هست؟»
با کنجکاوی  از اون و تن زین پرسیدم
«زیادی بزرگش نمیکنی تالاک؟»
«فقط از روی حواس جمعی ، من فقط نمیخوام چیزی قافلگیرمون کنه تن زین! »
«تا زمانی که ما توی این شهر هستیم قافلگیری اتفاق نمی افته جناب نماینده تالاک»

«اوه ، دیدار شما باعث افتخاره آواتار کورا ، من نماینده قبیله آب جنوبی هستم ،تالاک!»از همون اول معلوم بود اهل قبیله آبه «از آشناییتون خوشبختم»«فکر میکنم برای برقراری توازن ، زمان خوبی به شهر ما اومدین»«مگه اینجا مشکلی هست؟»با کنجکاوی  از اون و تن ز...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

رئیس بیفانگ گفت
«فکر میکردم این مهمونی فقط برای پادشاهی آتش باشه ، تن زین!»
اضافه کرد

رئیس بیفانگ گفت «فکر میکردم این مهمونی فقط برای پادشاهی آتش باشه ، تن زین!»اضافه کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
تقدیری دیگر از آواتار Where stories live. Discover now