ژان دکتر فوق العادی هست در عین حال فوضول کنجکاو 🤪
ییبو خواننده مغرور که به جز خودش به هیچکس اهمیت نمیده همیشه باید حرف حرف اون باشه اجازه نمیده کسی تو زندگیش دخالت کنه حالا زندگی هر دو با دیدن هم دیگه عوض میشه😍
جیهو یقه ژان ول میکنه ژان پرت میشه رو زمین جیهو به طرف ماشین اخرین مدلش میره و سوار میشه با اخرین سرعت از اون جا دور میشه ژان از رو زمین بلند میشه و مطمئن هست که نمیتونه تا اخر هفته پولش بده فقط دو روز دیگه تا اخر هفته فرصت داشت باید فردا میرفت پیش دکتر کیم شاید بتونه یه وام ازش بگیره
فردا ژان به طرف بیمارستان میره جلوی در اصلی بیمارستان یه عالمه خبرنگار میبینه که به احتمال زیاد به خاطره ییبو اومده بدون ژان حوصله رد شدن از این همه ادم و نداشت رفت سمت پارکینگ از اونجا وارد بیمارستان شد ژان احساس کرد با وارد شدنش به سالن همه نگاه ها به سمتش جلب شد
توجه ای به نگاه ها نکرد و رفت به سمت اتاق دکترا تا سریع لباسش عوض کنه بره به دکتر کیم درخواست وام بده تا زمانی که به دفتر دکتر رسید احساس کرد همه دارن بهش نگاه میکنن دلیل این نگاه ها رو درک نمیکرد به اتاق دکتر کیم رسید در زد دکتر کیم : بفرمایید ژان وارد اتاق شد دکتر رو به روی دکتر کیم نشست ژان : سلام دکتر
دکتر کیم : سلام خوب شد اومدی باهات کار داشتم ژان : بفرماید دکتر کیم : همیشه با خودم میگفتم یه پسر به این خوشتیپی چرا هیچ دوس دختری نداره امروز جوابم گرفتم ژان با گیجی سرش تکان داد و گفت ژان : دکتر منظورتون متوجه نمیشم کیو میگید دکتر کیم : تو رو میگم ! ببین ژان اگر ییبو این رابطه رو تایید کنه دیگه جای تو تو این بیمارستان نیس
ژان : دکتر من اصلا نمیفهمم چی میگین چه رابطه ای میشه واضع صحبت کنین دکتر کیم : رابطه تو ییبو رو میگم ییبو دوس پسرته؟ ژان با حرف دکتر یاد دیروز افتاد با عصبانیت از اتاق دکتر کیم خارج شد به سمت اتاق ییبو رفت
دوتا بادیگاردش جلوی در بودن با رسیدن ژان هر دو نفر کنار رفتن ژان وارد اتاق شد ییبو روی مبل نشسته بود در حال مجله خوندن بود به سمت ییبو رفت و یقه ییبو رو گرفت و بلندش کرد ییبو : هی وحشی چته رم کردی ! دستت بکش ژان : بهت گفتم واسه من دردسر درست نکن باید بری جواب این همه خبر نگار بدی باید بگی ما هیچ رابطه ای نداریم ییبو : ولم کن پام درد میکنه نمیتونم وایسم
ژان یقه ییبو رو ول میکنه ییبو دوباره میشینه و مجلش و بر میدره ییبو : اول اینکه تو کی باشی که بخوای به من بگی چیکار کنم وچیکار نکنم دوم اینکه خودم میدونم دارم چیکار میکنم تو دخالت نکن ژان : چیی من دخالت نکنم میفهمی چی میگی الان همه فکر میکنن ما با هم رابطه داریم اون وقت من دخالت نکنم ییبو مجله رو پرت میکنه رو میز و بلند میشه ییبو : صدات بیار پایین
ییبو با عصبانیت میره طرف تختش که پاهاش درد میگیره میخواست زمین بخوره که ژان سریع اونو میگیره ییبو برای اینکه نیفته لباس ژان میگیره میفته تو بغل ژان که همون موقع همه خبر نگارا میریزن تو اتاق و شروع میکنن به عکس گرفتن ییبو سریع از بغل ژان بیرون میاد خودش جمع میکن
خبرنگارا شروع میکنن به سوال پرسیدن ژان نمیتونه این همه سرو صدا رو تحمل کنه میخواست سمت در بره که همه خبر نگارا به سمتش رفتن ییبو بازوی ژان گرفت بر عقب بردش ییبو : خواهش میکنم اروم باشید و یکی یکی سوال بپرسید خبرنگار ۱: اقای ییبو چیشده که پاهاتون اسیب دیده و اسیبتون چقدر جدی هست ییبو : در حال تمرین رقص بودم که پای راستم اسیب دید مشکلی نداره تا هفته دیگه کاملا خوب میشه
خبرنگار ۲ : اقای ییبو رابطه شما با اقای شیائو ژان حقیقت داره با پرسیدن این سوال دوباره همه خبرنگارا شروع کردن به پرسیدن سوال پشت سر هم ییبو سعی کرد دوباره همه رو اروم کنه ییبو: قرار شد یکی یکی سوال بپرسید و جواب سوالتون راجب این رابطه نمیدونم دقیق چجوری براتون توضیح بدم ژان خواست حرف بزنه که ییبو متوجه شد نباید میزاشت ژان تمام نقشه هاشو خراب میکرد سریع دست ژان گرفت اون رو به روی خودش قرار داد و لباش گذاشت روی لبای ژان <•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••>
امیدوارم که دوس داشته باشید❤️
¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.