Part13❤︎

1.7K 360 34
                                    

ییبو گوشی قطع میکنه همون موقع ادرس واسه ژان میفرسته به سمت اتاق برمیگرده که میبینه پشت سرش سومین وایساد و چهرش دقیقا شکل علامت سوال شده بود
ییبو : چرا اینجا وایسادی
سومین : تو واقعا دوسش داری
ییبو : اووووو ولم کن دیگه هی از وقتی منو دیدی یه بند داری سوال میپرسی راستی یه بیمارستان خوب پیدا کن

سومین : چرا باز پاهات درد میکنه
ییبو : نه میخوام ژانو استخدام کنه
سومین : اسم ژان از دهنت نمیفته نه
ییبو : نه نمیفته مشکلی داری

ییبو به داخل اتاق میره و دوباره با اکیپ شروع بر رقص میکنه

( از زبان ژان )
بعد از قطع کردن گوشی ییبو براش ادرس و فرستاد به سمت اتاقش میره و همه لباساش دونه دونه نگاه میکنه به هیچ عنوان نمیخواست ازییبو کم تر باشه با وسواس لباس انتخاب میکنه از برج خارج میشه تاکسی میگیره و به سمت استدیو میره

جلوی استدیو پیاده میشه به داخل استدیو میره که یه نفر از نگهبان های اونجا صداش میزنه
نگهبان : ببخشید اقا شما کی هستین
ژان به سمت نگهبان برمیگرده و نگهبان اجازه نمیده که ژان حرف بزنه و میگه
نگهبان : ببخشید نشناختم بفرماید من شما رو میبرم پیش اقای وانگ
ژان از هول شدن نگهبان خندش میگیره

ژان : ممنون لازم نیست تو بیای بهم بگو ییبو کجاست خودم میرم پیشش
نگهبان : نه خواهش میکنم  من راهنمایتون میکنم
ژان دیگه حرفی نزد و دنبال نگهبان رفت و به یه اتاق رسید
نگهبان : اقای وانگ اینجا هستن و دارن تمرین میکنن
ژان : لطف کردی ممنون

ژان به سمت اتاق رفت و از پشت پنجره دید که ییبو داره تمرین میکنه خیلی اروم در اتاق باز کرد واردش شد گوشه اتاق وایساد هیچ کس متوجه اومدنش نشد
بعد از چند دقیقه یکی از دنسرای پسر رقص اشتباه میره و ییبو داد میزنه
ییبو : این چند وقت که من نبودم شما چه غلطی میکردین

ژان نگاه به قیافه های تک تک دنسرا نگاه کرد دید که همشون از ییبو ترسیدن
ژان : حالا نمیشه این دفعه ببخشیشون
ییبو به سمت ژان برمیگرده
ییبو : ااا کی اومدی
ژان : یه چند دقیقه ای میشه سلام به همگییییی خسته نباشین این پسره ( به ییبو اشاره میکنه ) اونقدرا هم که فکر میکنین ترسناک نسیتا فقط ظاهرش اینجوریه پس خیلی ازش نترسین

همه دنسرا شروع میکنن به خندیدن
ییبو : خیلی خوب بسته برید یه یک ساعت استراحت کنین
همه دنسرا به ترتیب از اتاق خارج شدن ییبو رو زمین نشست و تکه داد به دیوار و شروع کرد پاهاشو ماساژ دادن
ژان : پاهات داره اذیتت میکنه

ییبو : نه فقط یکم خسته شدم
همون موقع سومین وارد اتاق میشه
سومین : سلام جناب شیائو مشتاق دیدار
ژان : ممنونم
سومین به سمت ژان میره و با ژان دست میده
سومین : من مدیر برنامه های ییبو هستم البته فقط به اسم مدیر برنامش هستم وگرنه هیچ چیزی و با من هماهنگ نمیکنه

ییبو از سر جاش بلند میشه به سمت ژان میره
ییبو : بیا بریم بچه ها رو بهت معرفی کنم
ییبو تمام عوامل و به ژان معرفی  میکنه و ژان با همه اونا به احوال پرسی گرمی میکنه
به سمت یکی از اتاقا میرن
ییبو : این اتاق تنظیم کننده اهنگای منه بیا اینم بهت معرفی کنم
ییبو در میزنه و داخل میشه

ژان دختری فوق العاد زیبا در اتاق میبینه ییبو رو به دختره میگه
ییبو : جینا این هم از دوس پسر من
جینا رو به ژان میکنه و میگه
جینا : از عکست خیلی جذاب تری من جینا هستم تنظیم کننده اهنگای ییبو
دستش رو با عشوه به سمت ژان دراز میکنه و با ژان دست میده‌

ژان : خیلی خوشبختم فکر نکنم نیاز به معرفی داشته باشم دیگه
جینا : نه عزیزم همچین چهره ای از ذهن هیچ کس بیرون نمیره
ییبو به سمت ژان میره و دست ژان میگیره
ییبو : بیا بریم دیگه
جینا : ااااااا ییبو بزار باهاش بیشتر اشنا بشم دیگه
ییبو : بزار واسه بعد
دست ژان میکشه و به بیرون میبرتش

ژان : چته دیونه صبر کن خودم میام بابا
ییبو : چیزیم نیست میخواستم تراس و بهت نشون بدم فقط
ژان : میگم ییبو این دختره خیلی جذاب بودااا بعد از اینکه دوماه تموم شده اینو واسه من جور کن
ییبو عصبانی به سمت ژان برمیگرده میگه :
ییبو : خفه شوو
ژان : وا چته چرا پاچه میگیری
ییبو : هیچیییی بیا بریم

<••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••>
امیدوارم که دوست داشته باشید❤️

<••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••>امیدوارم که دوست داشته باشید❤️

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
❅کوه یخ❅Where stories live. Discover now