23

893 128 55
                                    

هاییییییییی✌😁

به یکی قول دادم اینو بپرسم:
دوست دارین گروه تلگرام بزنیم؟

آممممم راستی یه چیزی
خیلی خوشحال شدم پارت قبل صحبت کردیم😍
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣

Hoseok's P.o.v

سکوت تنها چیزی بود که بهش عادت کرده بودم.
به نشستن تو اتاقی که همه داخلش مرده بودن ،عادت کرده بودم
به نگاه های سرد عادت کرده بودم
ولی امروز همه خون گریه کردن. تهیونگ همیشه قربانی میشد انگار یه رسم نانوشته ای بود که میگفت تهیونگ قربانیه.
ماها همه محکوم بودیم به درد کشیدن
آدما میگفتن خدا عادله
ولی این چه عدالتیه که ما اینجاییم
چه عدالتیه که بچه ای معلول به دنیا میومد؟
چه عدالتی بود که به بچه ها تجاوز میشد و مهر خاموشی به دهنشون میزدن
این چه عدالتی بود ؟
اصلا عدالت وجود داشت؟
ادما به هم رحم نمیکردن
پولدار به فقیر زور میگفت

چه ظالمانه بود که کل بچگیم به داستانهایی گوش بدم که همه آخرش شاد بودن
آخرش کجاست؟
آخرش منم و دو دستی که به خون الوده شده بود و قلبی که سیاه شده بود. اونموقع میتونستم بخندم درصورتیکه دندونام به رنگ خون بود؟

آخرش از درد خوابیدن بود یا صبح با چشمای پر از اشک بیدار شدن؟
اخرش به درد عادت کردن بود؟

آخرش پسری بود که با درد خو گرفته بود و بدون درد خوابش نمیبرد،بود؟
آره
پسری که شب توی خیابون ها میخوابید و صبح با امید بیدار میشد حالا منتظر درد بود تا بفهمه هنوزم زندست هنوزم نفسم میکشه.

پسری که همه عادت به دیدن لبخندش داشتن حالا دور از چشم همه با هرچیز تیزی روی بدنش نقاشی میکشید.

پسر که همه از دستش سردرد میگرفتن حالا فقط زانوهاشو بقل میکرد و به بقیه خیره میشد.

همه چیز از اون الکتریسیته های دردناک شروع شد. بدنم دردو بلعید .مغزم منتظر درد شد.
وقتی نمیتونی قفلو باز کنی و بدنت رو سفت میکنی و ثانیه هارو میشماری و از ترس چشمات رو میبندی مغزت هرلحظه منتظر درد میشینه. مغز میفهمه که حالا نوبت دردِ و از یه جایی به بعد منتظرش میشه
وقتی به دقایق اخر وقتت میرسی و قفلو باز نمیکنی مغزت میدونه که قراره درد بکشی.
و بعد مغزت دنبال درد میگرده انگار منتظرشه و وقتی درد نمیکشی انگار وعده ی غذاییش عقب افتاده و دستورات مغز وحشتناکن نه؟
میدونی بعدش قراره عذاب وجدن بگیری و احساس گناه کنی ولی تو اون لحظه مغزت سکس میخواد
میدونی بعدش قراره عاقبت کار بدتو ببینی ولی مغزت اون لحظه کار بده رو میخواد
میدونی قراره درد بکشی ولی مغزت دنبال اون لحظه ی نابه.

لحظه ی ناب همون لحظه ایه که شکافتن پوست و گوشتتو میفهمی ولی بازم میخوای .
لحظه ی ناب همون لحظه ایه که خون اروم اروم از زخمت بیرون میاد درست مثل چشمه
میدونی قراره بعدش درد بکشی تا خوب بشی ولی مغزت تشنه ی اون لحظه ی نابه و جوری به تمام بدنت دستور میده که انگار همه ی سلول های بدنت میخوان ارضا بشن.

SEVENحيث تعيش القصص. اكتشف الآن