30

1.3K 129 83
                                    

زمان گذشته:

Yoongi's POV

به اتاقی که هیچ‌ رنگی خاصی توش نبود نگاهی انداختم.فقط این اتاق نبود که مرده بود بلکه تک تک ماهم از درون مرده بودیم درست مثل رنگ خاکستری اتاق و فلز های سرد.
رد خون رو روی دست های تک تکمون دنبال کردم ، هیچ کدوم جرات شستنش رو نداشتیم باید این نجاست به قلبمون رخنه میکرد.  باید یادمون میموند که دستمون به خون چند بچه ی بیگناه الوده شد.
باید تا ابد زجر بکشیم، باید...
در باز شد و تهیونگ با دستانی خونی به گوشه ای از اتاق خزید. زانوهاشو بقل کرد و اروم میلرزید.درحالیکه جین سعی میکرد ارومش بکنه زیر لب حرف های نامفهومی میزد.
نگاهی به بقیه انداخت و بار دیگه خودم رو لعنت کردم.
این سرنوشت شوم کی تموم میشد؟
کی نوبت ما میشد؟
کی قرعه به نام ما درمی اومد؟
کی همه چیز تموم میشد؟
همگی خسته شده بودیم از این کابوسی که زندگیش میکردیم؟
فردا قرار بود چه اتفاقی بیافته ؟ فردا باید چه بلایی سر اون بچه های معصوم می اوردیم؟

جیمین سکوت اتاق رو شکست: دیگه نمیتونم!
صداش بالاتر رفت: حالم از خودم بهم میخوره. حالم از منی که اون بلاها رو سر اون بچه اورده بهم میخوره.

صدای هق هقش نذاشت ادامه بده. لب های درشتش رو روی هم فشار میداد تا صداش از مرز لب هاش بیرون نره.

جیمین: فرق ما با بقیه چیه؟ منم میخوام بچگی کنم منم میخوام تو اغوش گرم خانواده ام بخوابم. منم میخوام به خاطر یه زمین خوردن ساده خودمو لوس کنم . منم میخوام زندگی کنم.

نگاهم رو به چشمان اشکی هوسوک انداختم.
من ازتو معصومیتت رو گرفتم وقتی حتی توی لیست هم نبودی. من زیادی خودخواه بودم که میخواستم تورو داشته باشم .
من کسی بودم که اسمت رو به لیست صد تایی اضافه کردم. 
من تورو به این جهنم کشیدم و برای بودنت اصرار کردم. امیدوارم روزی که بفهمی بودنت فقط به خاطر خودخواهی منه، من رو ببخشی.
امیدوارم اون روز نرسه که تو از من متنفر باشی.من میتونم همه ی این هارو تحمل کنم اما نبود تورو نه.

سرم رو به دیوار سرد تکیه دادم.
اگر اون روز برسه امیدوارم بتونم نوی زندگیم زندانیت بکنم حتی اگر خودت نخوای.
حتی اگر ازم متنفر بشی.

بعد از دو روز جونگوک با زخمی که با دستان تهیونگ حکاکی شده بود یه اتاق برگشت.
دوتا از بچه ها به خاطر عفونت جونشونو از دست دادن و ما با دستان خودمون براشون قبر کندیم.
اونروز به خودمون اجازه ی اشک ریختن ندادیم. ما لیاقت عزاداری این بچه ها نبودیم. کدوم قاتلی بالای سر مقتول گریه میکنه؟ اشک ریختن قاتل بی احترامی بود به معصومیت از دست رفته ی مقتول. نمیتونستیم بالا سر جنازه گریه کنیم و به خاطر تجاوز بهشون ازشون عذرخواهی کنیم.

jungkook's

تهیونگ سمتم نمی اومد انگار ترسیده بود .
سمتش رفتم با یک دستم به آغوشش کشیدم و روی موهاشو بوسیدم و کنار گوشش زمزمه کردم:« من به درد عادت دارم ولی به چشمان ترسیده ی تو نه. قوی بمون بزار بهت تکیه کنم بزار برای یک بار هم که شده عشق رو تجربه کنم. من ازت چندباری گذشتم و نفهمیدم چقدر حس مزخرفی بهت دادم. یک بار دیگه قبولم کن یک بار دیگه عاشقم شو دیگه برام مهم نیست چه اتفاقی می افته چون من در نهایت بهت معتادم.»

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: Aug 02, 2023 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

SEVENDonde viven las historias. Descúbrelo ahora