Im here

798 189 182
                                    

اون حتما منو میزد , این انکار ناپذیر بود , من باید طبق قرارداد رفتار میکردم , با گوش کردن به حرف ها و خواسته هاش .... باید ازش دور میموندم اما نمیتونستم نه حالا که میدونستم بخاطر بیماریش چقدر روش فشار هست

نمیدونستم میشه رو تاد حساد باز کرد یا نه , اما بنظرم اگه یکم عاقل باشه هیچوقت لو نمیده که به من چه حرفهایی در مورد ادوارد گفته
خصوصا وقتی که بهش پیام دادمو ازش خواستم ادرس دکتر ادوارد و برام بفرسته و اون این کارو کرد ....یعنی داره با من راه میاد


:کمکی از من برمیاد ?

نگاهی به زنی کردم که منو خطاب قرارداد , رو به روش ایستاده بودم ولی حواسم یه جای دیگه بود

:ببخشید ... میتونم با دکتر صحبت کنم ?



:وقت قبلی دارید ?

:نه , ولی کارم خیلی مهمه

:یه نگاه به سالن بندازید , همه اینجا وقت گرفتن و بقیه تو ساعت های تعیین شده اشون میان اینجا

:شما متوجه نیستید ... بهشون بگید در مورد ادوارد استایلزه ...لطفا

زن با تردید به من نگاه کرد و در اخر نگاهی به ساعتش انداخت

:چند دقیقه صبر کن تا مراجعه کننده از اتاق بیرون بیاد , قبل اینکه بعدی بره داخل باهاشون صحبت میکنم اگه وقت دادن بهت ,میتونی بری تو

منصفانه بود پس تشکر کردمو روی صندلی جدا از بقیه نشستم , یکی از مجله های روی میز رو برداشتمو شروع کردم به نگاه کردن

برای اینکه نمیرم , یا ادوارد و تو درد سر نندازم باید با دکترش حرف میزدم
حماقتی که داشتم انجامش میدادم شبیه به پرچمداری یه نبرد بود برام , مثل نجات یه کشور مهم


دیدم که منشی دستشو سمت تلفن روی میزش برد و روی یکی از دکمه ها زد تو مابین حرف زدناش به من نگاه کرد و بعد تلفن و گذاشت

:شما

از جام بلند شدمو سمتش رفتم

:اسمتون چیه?

:لویی , تاملینسون

:میتونی بری داخل ,فقط پنج دقیقه وقت داری

انقدر هیجان زده شدم که یادم رفت ازش تشکر کنم , فقط برای اینکه پنج دقیقه رو سیو کنم سریع سمت اتاق رفتمو درو باز کردم


شوکه شدم وقتی دیدمش , اون چشم های آبی عحیبی داشت با زاویه و خط فکی که قبلا ندیده بودم , موهای مشکی و ابروهای پرپشت و مرتبی که با اخم کردن رو اون مژه های مشکی حتما خیلی ها رو به کشتن میداد اما اینکه دکتر باشه برام خیلی تعجب اور بود

:شما میخواستین منو ببینید ?

:بله ... لویی تاملینسون

:لطفا بشینید اقای تاملینسون

Me & YouWhere stories live. Discover now