Louis called it Fxxk

1K 207 254
                                    

باورش سخته ولی از وقتی اومدیم شرکت یه جوری رفتار میکنه انگار اونیکه دیروز بازوهای منو گرفته بود و خودشو تا پیچ ناف تو کیون من میکرد عمو جانی بود نه این ... پففففف

صبح بیدارم کرد , صبحانه خوردیم و همه چی خوب و عادی بود
حرفی نزد و منم چیزی نگفتم , وقت خواب هم اتاق هامون جداست که .... یکم من و اذیت میکنه
اینطور نیست که تاحالا پیش کسی نخوابیده باشم اما

خیلی وقته پیش کسی نخوابیدم و یکم آزار دهنده اس

بیخیال .... وقت نهاره , ژتون غذامو برداشتمو با نوشیونی مورد علاقه ام سمت میز نهارخوری رفتم دو تا صندلی گذاشتم و سعی کردم جوری بشینم که بهم زیاد فشار نیاد

هنوز یه لقمه از گلوم پایین نرفته بود که دوتا چشم آبی ظهور کردن

:هی لویی

:هی سم هی نایل

:خب , چی شد چیکار کردی با رئیس?

:فقط آبروم رفت بهم گفت خیلی تابلویی

نایل و سم های فایو زدن

:اره رمزش همینه قبلیا هم همینو گفتن پسر

عین کسی که ماهیتابه خورده تو پهنای صورتش بهشون خیره شدم

باورم نمیشه انقدر نقشه شون مزخرف و لوس بود ... هرچند کار کرد

از جام بلند شدمو سمت نوشیدنی های گرم رفتم , دوتا قهوه گرفتم
جلوی اون دو تا وایسادم و قهوه هارو ریختم رو دیک های مبارکشون و نشستم غذا خوردن

مهم نیست اونا چقدر درد کشیدن مهم اینه تومو رو مسخره نکنی
معلوم نیست چند نفر قبل من این راه خجالت اورو رفته ... ولی احتمالا دیگه نره

وقتی نهارم تموم شد برگشتم تو دفتر کارم , ادوارد جلسه داشت و تو سالن طبقه ی پایین با یه کله گنده ی چینی چرت و پرت تحویل هم میدادن

بخاطر اهمیت بالای اون چرت و پرتا مک کین جای من پیش ادوارد تو جلسه وایساد و منو فرستادن بالا تا جواب تلفن هارو بدم و کارهارو راست و ریست کنم

یک ساعت گذشت و انگار خبری از تموم شدن جلسه نبود

تلفن روی میزم زنگ خورد و من و از خیره شدن به در نجات داد

:الو ? ...... باشه , نه هنوز چیزی نرسیده ..... باشه

تماس و قطع کردم و چند دقیقه بعد یه فکس دستم رسید
از دستگاه جداش کردم و از جا بلند شدم تا برای ادوارد بذارمش رو میزش

فکس و رو میزش گذاشتم
داخل اتاقش کمی چرخ خوردم و با دیدن نوشیدنی های گرونقیمت بار کوچیک اونطرف خیلی وسوسه شدم تا کمی ازش و بنوشم اما درد توی کونم بهم یاداوری کرد

:ohhhh babyyyyy , dont do the wrong things ...ohhhh babyyyyyy

با صدای قشنگم خودمو و مثل بالرین ها چرخیدم تا از اتاق برم بیرون که ادوارد اومد تو .... البته انگار اونده بود تو و فقط درو بست

Me & YouDonde viven las historias. Descúbrelo ahora