از جام بلند شدم
خسته بودم ,بس که پرونده های مراجعین و طبقه بندی کرده بودمهر وقت به جاهای سخت کارم میرسم از خودم میپرسم , باید ادامه بدم? میتونم?
و بعدش یه تشر به خودم میزنم که مسئولیت کاری که شروع کردمو قبول کنمادوارد صبح با کلی سرو صدا رفت و البته که بزور فرستادمش بره
سفر های کاریش این روزا زیاد شده , راستش از بس ادم های عجیب و غریب میاد پیشم که تجربه های خیانت زندگیشونو شبیه رمان کرده به سرم میزنه یه روز برم دنبال ادوارد !نه اینکه فکر کنم بهم خیانت میکنه چون ادوارد از اون دسته ادماست که اگه منو دوست نداشت باشه صاف میاد و بگم میگه
من نگرانشم , نکنه تو کارش براش مشکلی پیش اومده!:ببخشید اقای تاملینسون
به راجر نگاه کردم , دستیارمه خیلی پسر تند و تیزیه و البته که همیشه سرش تو کار خودشه , اینو خیلی دوست دارم
:چی شده?
:مراجعه کننده های عصر همه نوبت هاشونو کنسل کردن
:چی? ... مگه ممکنه? بهشون زنگ زدی?
نکنه همین شروع کار دارم ورشکسته میشم!
نکنه یکی داره مشتریامو میقاپه? ...لعنتییییی:اره زنگ زدم گفتن برای دوره ی بعد و میان
هر مراجعه کننده که به هر دلیلی قرارشو کنسل کنه تو دوره ی بعد که دو هفته ی دیگه اس میاد , و خب یه جلسه اشون میسوزه !
:باشه , چند نفرن?
:پنج نفر
آهی کشیدم , چرا تا میام به خودم امید بدم خدا میذاره تو کاسه ام?
معمولا برعکس نبود? در ناامیدی بسی امید و این چرت و پرتا!:حالتون خوبه?
:اره , پس ...من میرم خونه ,پرونده های فردا رو گذاشتم رو میز کارم
:باشه , روزتون بخیر
نگاهی به ساعتم کردم , حالا تا شب باید چطوری خودمو سرگرم میکردم?
از کنار ماشینم رد شدمو خیابونو به سمت پایین قدم زدم
شاید فقط میخواستم وقت کشی کنم
گوشیمو از جیبم دراوردم و به شماره ی ادوارد نگاه کردم
نمیدونم الان تو جلسه اس یا نه ,کاش میتونستم باهاش حرف بزنم , بهش بگم امروز چقدر مزخرفهاما تو همون لحظه یه فکر باعث شد قبل از خط کشی عابر بایستم و لبخند بزنم
نگاهی به خیابون سمت راستم انداختم و با هیجان از اون سراشیبی بالا رفتموالمارت one , داخل حیاط ایستادم و به جاییکه برای اولینبار ادوارد و دیده بودم خیره شدم
یادمه چقدر خوشتیپ بود با یه کافه کنارش درست مثل مدل ها بود
BINABASA MO ANG
Me & You
Fanfiction❌COMPLETE❌ Edward styles💚 Louis 💙 ژانر :طنز _رومنس اجتماعی این داستان زندگی من با یه دیوونه اس میخوای بخونی?