Louis & Curiosity

1K 208 330
                                    

دنبال اتاق سکس خیلی از اتاق هارو گشتم اما انگار هرچی میگردی طرف کونشو بهت میکنه و میگه
" بیه بخورش "

و البته بعد اتاق چهارمی که گشتم واقعا خوردمش چون

:چرا همه ی این اتاق ها درشون بازه! قفل ندارن !

وقتی مچ یه گربه رو میگیرین گربه خیلی آروم کاری که کرده رو رها میکنه و یه گوشه عین بره ای مظلوم میشینه و به ... خرابکاری بعدی فکر میکنه .

منم در اتاق و اروم بستم , در اوج غلط کردم برگشتم توی سالن پذیرایی روی مبل نشستم و به این فکر کردم که " وای به حالم اگه خونه دوربین داره"

عین چی پشیمون و سر به خشتک بودم حتی جرات نداشتم دیگه برم آب بخورم ... زندگی یه ورژن قدیمیه روی مخه
چرا آپدیت نمیشه , با ابزار پاک کردن گند کاری , کات کردن اون تیکه اش که نمیخوایش یا خیلی چیزای دیگه!

درسته گشنگی نتونست منو از روی مبل بلند کنه ولی عن که داری مجبوری بری دستشویی , حالا مثلا میخواد چیکار کنه

بیخیال شدم و بعد تخلیه ی کیسه ی کونم دست های شسته امو کشیدم رو شلوارم
نگاهی به اشپزخونه باعث شد صدای گوشخراش قار و قور این دو برادر محترم منو سمت هوس های شکمی بکشه

یخچال پر نوشیدنی بود , بسته های سبزیجات و قارچ , گوشت های اماده که بنظر تازه میومدن

بیخیال شدم و سمت کابینت رفتم , انواع شکلات های صبحانه حتی سیریل هاش طعم و شکل های مختلف داشت
پس فقط یه ظرف یه قاشق , و سیریل و شیر کار منو راه مینداخت

قاشق پر از سیریل و تو دهنم میذاشتمو به اطراف نگاه میکردم
با دیدن tv خواستم برم روشنش کنم ولی ... خیلی دور بود به بلند شدن و عبور از میز و صندلی ورودی اشپزخونه عبور از مبل و بعد خم شدن و گرفتن کنترل و ....اووووف نه بابا , یه خاله و یه کاسه خل عمو ارزششو نداشت کونم آب بشه

دستم خسته شد پس مثل همیشه سرمو تو کاسه کردمو بقیه ی سیریل و به روش گربه ای بالا رفتم

دستمو رو دهنم کشیدمو ظرف و قاشق و داخل سینک گذاشتم


یادم اومد وسایلی که لازم دارمو باید لیست کنم پس
برای اینکه حوصله ام سر نره همین کارو کردم , داخل نوت گوشیم نوشتمشون و خب امیدوار بودم وقتی ادوارد برمیگرده بهم کاغذ و قلم بده یا اینکه ازش عکس بگیره و برام اون وسایلو بخره

انقدر بیکار بودم که به سرم زد یه پورن ببینم اما صدای باز شدن در باعث شد تمام حواسم بره بیرون اتاق

البته خودمم رفتم بیرون ,
ادوارد بود با یه کیف تو دستش و کتی که روی ساعدش انداخته بود از پله ها بالا اومد

:ظهر بخیر

:ظهر بخیر لویی , بیا تو اتاقم

آخ جون بلاخره یه کار پیدا شد بکنیم ... دور هم

Me & YouWhere stories live. Discover now