داخل اتاق خودش بود ...روی تخت خودش!
چند بار پلک زد و کمی فکر کرد , مطمئن بود دیشب ادوارد و بغل کرد و خوابید !
:نکنه فقط خواب دیدم!
نگاهی به ساعت کرد , ادوارد حتما الان تو شرکت بود
از جاش بلند شد ,دست و صورتشو شست صبحانه خورد اما این فکر از سرش بیرون نمیرفت
چطور یه خواب انقدر واقعی بنظر میرسه?نگاهی به منوی غذا انداخت سمت یخچال رفت تا ببینه چیزی کم و کسر نباشه که برای نهار غذا درست کنه که جسی رو دید
پنجره رو باز کرد
:هی جسی
:صبح بخیر اقای تاملینسون ...
:صبح بخیر , بهتره مثل قبل کاراتو انجام بدی من دیروز زیاده روی کردم
جسی همونطور که ابپاش و پایین اورد به لویی نگاه متعجی انداخت و چیزی نگفت
حرف هاش کاملا واضح بودن پس فقط پنجره رو بست و سمت اتاقش رفت
یکی از چیز هایی که یادگرفت انجام بده این بود که قوانین ادوارد , خونه ی ادوارد ...اون نمیتونست جای ادوارد تصمیم بگیره............
جلسه تموم شد و ادوارد بعد چهارساعت بلاخره تونست یه نفس راحت بکشه
به صندلیش لم داد و خیلی طول نکشید که لپتاپشو جلو کشید تا امار فروش رو چک کنه
صدای در و شنیده شدن اسمش باعث شد سرشو بلند کنه
:بیاین تو
:وقت بخیر اقای استایلز یه بسته دارید
ادوارد سرشو تکون داد و با دست اشاره کرد که بسته رو روی میز بذاره
:یه قهوه لطفا
:حتما
دیدن امار افزایشی فروش باعث شد یادش بره بپرسه بسته از طرف کیه !
نمودار همینطور بالا میرفت و هیجان ادوارد بیشتر میشد .
مانیتور لمسی روی میزشو هم روشن کرد و به امار انلاین فروش بقیه ی شعبه ها نگاه کرد:ژاپن ... مثل همیشه
با خوشحالی دستاشو روی میز کوبید و یه هو فکرش سمت بسته رفت
نگاهی بهش انداخت بسته ی بزرگ و مسطحی بود بیشتر از اونکه ارتفاع داشته باشه پهن بود
سمتش رفت و کاتر و از روی میزش برداشت , نگاهی به اطراف بسته کرد .... بدون اسم بدون نشونی فرستنده!
"با احتیاط حمل شود "
اروم چسبشو باز کرد لبه های کارتن و کنار زد و گرمای مطبوعی به صورتش خورد
YOU ARE READING
Me & You
Fanfiction❌COMPLETE❌ Edward styles💚 Louis 💙 ژانر :طنز _رومنس اجتماعی این داستان زندگی من با یه دیوونه اس میخوای بخونی?