دروغ
چیزی است که همه چیز را خراب میکند
آرامش جهنم را دروغ بهم زد
دروغی که آغاز گر جنگ بزرگی میشد
اما این دروغ همه چیز را نابود میکرد؟
لیسا وسط دشت به چشمه ای که می جوشید و قل میزد نگاهی میکرد هوای گرم دشت داغ شده بود
توی اون چشمه جوشان تیکه های کوچیکی دیده میشد که قطعا مال خود اب نبود
گوشت بود
گوشت تیکه تیکه شده
ازنی....
تو اون چشمه جوشان بود
ولی حالا دیگر چیزی ازش نمونده بودلیسا با صدای رسایی گفت:بسه
چشمه تمام تیکه های گوشت و روی زمین ریخت لیسا چند ثانیه به اونا نگاه کرد و همون گوشت های بی خاصیت دوباره ازنی و ساختن
لیسا شاید اولش جادوگر نبود ولی جادو رو یاد گرفته بود و توش مهارت پیدا کرده بود اینقدر که با لوسیفر زمانی که جهنم به این وضعیت دچار نشده بود مسابقه می ذاشتن و جایزه و تنبیه انتخاب میکردنازنی هنوز با ترس به لیسا نگاه میکرد
وحشت تمام حسی بود که تو چشمای چندش آور ازنی وجود داشت
لیسا لبخندی به ترسش زد و گفت:وقتی ذره ذره سوختن گوشتت و جدا شدنش از استخونت و حس میکردی لذت بخش بود؟ بوی مردنت چطور بود ازنی؟
ازنی به زانو در اومد
لیسا بهش نزدیک تر شد و گفت:بیچاره ضعیف تو هم همین بلا رو سر من آوردی تو هم من و تو آب و نمک در حال جوش مینداختی در حالی که تمام تنم از شلاق های اهنیت زخم بود ولی من بازم به زانو در نیومدم یادته؟
لگدی به ازنی زد و گفت:یادته جنده؟ یادته ضجه میزدم؟ یادته جیغ می کشیدم تا حداقل چند دقیقه شکنجم ندی؟ یادت میاد همش و بلا فاصله انجام میدادی؟
اینقدر بلند جیغ میکشید که گلوش درد گرفته بود
با خنده تمسخر آمیزی گفت:پس فکر نکن دلم به حالت می سوزه من صد سال شکنجه می شدم صد سال لعنتی ولی بازم زانو نزدم ...... اگه لوسیفر نرسیده بود چند وقت دیگه اون جا نگهم
می داشتی دویست سال؟ سی صد سال؟پاش و محکم رو رون ازنی کوبید که صدای شکستن استخون هاش و شنید
نفس عمیقی کشید و گفت:می تونی بریازنی با پای شکسته خودش و روی زمین می کشید و به سمت مقر پادشاهی جهنم می رفت
لیسا پوزخندی زد و گفت: احمق🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
لوسیفر وارد قصر شد
قصر فضای تاریکی داشت آجر هاش سیاه رنگ بود و تنها نوری که وجود داشت نور آتیشی که از بیرون به داخل می تابید
قصر پر از اتاق های تو در تو بود که اگه نابلدی وارد یکدومشون میشد ممکن بود تا دریای مذاب سقوط کنه
راه پله های زیادی هم داشت که همه تیره رنگ بودن و با پله های بلندشون به طبقات بالا تر می رسیدنلوسیفر با خیال راحت داشت از پله ها بالا می رفت تا به اتاقش برسه و استراحت کنه که کسی صداش زد: لوسیفر
YOU ARE READING
Kookv Lucifer 666 [ Completed ]
Fanfictionلوسیفر 666 زوج:کوکوی ژانر:تخیلی ترسناک🔞اسمات دارک تهیونگ:من دوباره اونو پادشاه جهنم میکنم حتی اگه کل بهشت و به آتیش بکشم فصل اول تموم شد فصل دوم هم به زودی آپ میشه با اسم Lucifer