end

1.2K 85 33
                                    

جهان شکست خورد
عشق لوسیفر همه رو به زانو در آورد
المپ نابود شد
بهشت یه بار دیگه کمک کرد
و جهنم دست و پا بسته به خدمتش در اومد
عشق

سه حرف
یک کلمه
اما پر از داستان
داستانی از جنس جهنم و
لوسیفر

_____________________

گرمای جهنم
دلش برای این حس ناب تنگ شده بود
قدم های محکمش و روخاک داغ جهنم برمیداشت و به زیبایی مکانی که بهش تعلق داشت لبخند میزد

و

قتی که کنار رود مذاب وایساد نفس عمیقی کشید و مردمش تک به تک ظاهر شدن
همون طاهر های ترسناک و شاید چندش آور
اما مردم جهنم همین بودم و لوسیفر پادشاه همین مردم بود

مردم عجیب و ترسناک لوسیفر با دیدنش تعظیم کردن و هیدیس پشت لوسیفر وایساد

یاراش هم رسیدن
همون لباس های تیره
اما چهره های خشک و سرد
همه چیز مثل قبل شده بود
غیر از اینکه لوسیفر همه جهان و به زانو در آورده بود و برگشته بود
با اینکه میتونست از اینجا بره اما نتونسته بود خونه خودش و ول کنه

یه زن قد بلند که لباس عجیبی داشت جلو اومد و گفت: خوش اومدید سرورم

لوسیفر دست هیدیس و گرفت و گفت: ما میریم برای استراحت می‌خوام اینجا رو اداره کنی تا خودم بیام

زن سرش و تکون داد و گفت: حتما سرورم

همه پراکنده شدن و همون لحظه صدای جیغ ایران اومد
لوسیفر با لبخند به آسمون تیره رنگ که تیرا داشت توش پرواز می‌کرد نگاه کرد

ایران رو زمین نشست و سرش و به پای لوسیفر مالید

لوسیفر با لبخند دست برد تا تیرا رو نوازش کنه اما هیدیس با عصبانیت نگاهش کرد لوسیفر خندید و دستی به سرش کشید و گفت: بعدا حرف می‌زنیم

هیدیس تنه ای به لوسیفر زد و ازش رد شد
لوسیفر همراهش رفت و نزدیک قصر دستش و کشید و به دیوار چسبوندش

هیدیس نگاهش و چرخوند اما لوسیفر همچنان داشت نگاهش میکرد
سرش و جلو برد و گفت: چی شده تهیونگم هوم؟

هیدیس نگاهش کرد و گفت: هیچی خستم

لوسیفر لباش و بوسید و گفت: منم هستم اما لبای تو  خستگیم و در می‌کنه

به هیدیس مهلتی نداد و لباش و با قدرت مکید هیدیس دستش و رو سینه لوسیفر کشید و با گازی که از لبش گرفته شود آروم ناله کرد

لوسیفر و هل داد و گفت: سعی نکن با یه بوسه ساده از دلم در بیاری

لوسیفر خندید و گفت: پس چی میخوای الهه

هیدیس یه قدم بهش نزدیک شد و گفت: خودت و

دستش و دور کمر لوسیفر کشید و گفت: برای تمام دنیا

لباش و آروم بوسید و گفت: می‌خوام

لوسیفر لباش و مک زد و گفت: داری من و برای تمام عمر داری

لباشون بازی شیرینی و شروع کرد بازی ای که براش جنگیده بودن
هر دو برای اینکه یه لحظه تو آرامش هم و ببوسن با کل دنیا جنگیده بودن

شوخی نبود
پای دو تا قلب عاشق وسط بود

یکی از جهنم
یکی از المپ

لوسیفر به چشمای هیدیس نگاه کرد و گفت: عاشقتم

هیدیس پلک کندی زد و با لبخند گفت: منم عاشقتم







خووووووووووووووووووووب اینم از این
به پایان این قصه عاشقانه رسیدیم
ممنون که تا اینجا همراه بودید امیدوارم دوسش داشته باشید
مراقب خودتون باشید
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دوستون دارم
خودتون و دوست داشته باشید

Kookv Lucifer 666 [ Completed ]Where stories live. Discover now