بکهیون پاو:
از پنجره به بیرون نگاهی انداختم،فواره ای توی حیاطِ بزرگ و زیبای قصر بود و اونجا انقدر زیبا بود که می تونستم توی حس پرواز کردن اطرافش غرق بشم!
نگاهمو بعد از چند دقیقه بالاخره از سنگفرش حیاط قصر جدا کردم.
نزدیک صبحونه بود پس شنلمو دورم انداختم و موهای نسبتا بلندمو پشت سرم جمع کردم و داخل شنلم دادم.
مثل همیشه شانسم باعث شده بود حس امنیت زیادی داشته باشم،اتاق من و کایلا جدا بود،در اتاقم با یه قفل بسته شده بود که خیلی بهتر از زیپ چادرم توی اردوگاه بود و کسی به کنجکاوی و پر حرفی سیلوا توی قصر وجود نداشت!
همه چیز به طرز غیر منتظره ای داشت خوب پیش می رفت،صبح آروم،هوای خوب و لبخند.
منتظر یه ضد حال بزرگ بودم که روزمو به گند بکشه که اتفاقا زیاد مجبور نشدم براش صبر کنم.
همین که پامو از در بیرون گذاشتم با بزرگترین و قد بلند ترین ضد حال قرن رو به رو شدم،محافظ قلعه پارک چانیول که جلوی در اتاقم با یکی از خدمتکارا حرف می زد.
متوجه من نشده بود،پس فقط بی صدا از لای در نگاهی بهش انداختم.
خوش قیافه بود ولی حس بدی بهم می داد انقدر که دوست داشتم روش یه طلسم بخونم و به یه قورباغه ی بامزه تبدیلش کنم.
اونطوری شاید دیگه حس بدی بهم نمی داد.
یه قورباغه ی خوش قیافه خیلیم بد بنظر نمی اومد!
به آرومی از در اتاق بیرون اومدم و سعی کردم بدون اینکه توجهشو به خودم جلب کنم سمت پله ها برم ولی صداش منو سر جام متوقف کرد.
آهی کشیدم و سعی کردم وقتی سمتش می چرخیدم لبخند کوچیکی بزنم،حتما حرص از لبخندم می بارید چون اخمی روی صورتش شکل گرفت:
((سلام))
((سلام))
اینو گفت و به خدمتکار کنارش اشاره کرد که بره.
دلممی خواست دامن بلند و سیاه سفید خدمتکارو محکم بچسبم و ازش بخوام منو هم با خودش ببره.
حاضر بودم کل روز قصرو تمیز کنم ولی منو با پارک چانیول اونجا تنها نزاره.
خدمتکار توی کمال تعجبم به اژدها تبدیل شد و بعد پرواز کرد و رفت.
((کجا می رفتی؟))
اینو پرسید و منم متقابلا اخم کردم:
((معلومه. میرفتم اون پایین برای صبحونه..))
با دست به جایی که پله ها بود اشاره کردم.
ولی اون فقط دست به سینه به جایی که اشاره می کردم نگاهی انداخت:((پله ها؟))
ESTÁS LEYENDO
[The last Apprentice]
Fanfic"زیبایی وسیله ای است که یک فرد را بدتر از آن زنجیری اسیر میکند که دور جادوگر پیچیده شده بود!" [آخرین شاگرد] ژانر: جادویی|رازآلود|تخیلی|کمدی کاپل های اصلی: کایسو،چانبک،هونهو نزدیک تموم شدن، پارتها طولانی♡ خلاصه: محافظها همیشه از نسل آدمیزاد در بر...