پارت هجدهم(دوئل تا سر حد مرگ!)

205 54 222
                                    

راوی:

توی راهروهای تاریک قلعه ی کوییزیتر کای تقریبا از حالت گیجی در اومده بود اما کیونگسو بخاطر موجود شیطانی ای که هنوز دنبال روحش بود سر گیجه ی شدیدی داشت.

کیونگسو به سختی به دیوار کنارش تکیه زد و سعی کرد چیزایی که توی سرش پیچ و تاب میخوردن رو ثابت کنه اما خیلی هم‌ موفق نبود.

نیمه جادوگر که منتظر بود پسر کمی حالش بهتر بشه متوجه خونریزی زخم هاش شد.

کای سمت کیونگسو رفت و رو به روی اون ایستاد و به رد خون که از همه ی بدنش جاری شده بود خیره شد.

فشاری که اون موجود برای گرفتن روحش بهش می‌آورد باعث شده بود از لحاظ جسمی توی وضعیت افتضاحی باشه و زخماش دوباره شروع به خونریزی کنن.

((یه طلسم درمان یادمه کیونگسو،میخوای امتحانش کنیم؟))

کیونگسو با عصبانیت به کای چشم دوخت:

((هر طلسمی که میخونی تورو بیشتر سمت تاریکی می کشه.

داری لحظه به لحظه سرد تر میشی.

اینو میدونستی؟))

کای ادامه ی کلمه های کیونگسو رو میتونست توی سرش بشنوه،هر چند که پسر اونارو به زبون نیاورده بود.

کیونگسو توی ذهن کای می گفت:

"چقدر طول می کشه تا وقتی تو ام مثل بقیه یه جادوگر سیاهِ بدذات بشی؟"

کای نفس عمیقی کشید و دور و اطرافو دنبال چیزی برای بستن زخمای کیونگسو گشت،لباس خودش به شدت پاره و پوره شده بود و نمی شد بیشتر از اون به عنوان باند ازش استفاده کرد:

((من قسمتی از دنیای تاریکم.

فرقی نمی کنه چقدر تاریک باشم))

کای زمزمه کرد ولی به خوبی میدونست که از تاریک و سرد شدن می ترسید.

کیونگسو قیافه ی عجیبی به خودش گرفت که توی فضای نیمه تاریک راهرو تن کای رو لرزوند:

((محافظ تو رو توی چاله ننداخته چون براش خطری محسوب نمی شدی.

چون تو خیلی تاریک نبودی ولی به محض اینکه جادوگر بد ذات محسوب بشی من و محافظ برای گرفتن و حبس کردنت توی یه چاله میایم.))

بعد زمزمه وار ادامه داد:

((کاری از دست من ساخته نیست))

اخم کوچیکی جای خودش رو روی صورت نیمه جادوگر پیدا کرد:

((اینکه من یکم سیاه تر بشم وحشتناک تره یا اینکه تو اینجا از عفونت زخمات بمیری؟

یا حتی بد تر

مکیده شدن روحت توسط یه موجود شیطانی))

((تو گفتی فقط طلسم عشق رو بلدی کای.

[The last Apprentice]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora