کیونگسو و سوهو بعد از شنیدن داستان کای متعجبتر از هر وقت دیگهای به هم نگاه کردن. درک کردن همهی این اطلاعات جدید و عجیب برای هر دوی اونها سخت و شگفتانگیز بود بخصوص که اینبار رازی فاش شده بود که خیلی از سوالاتشون رو جواب میداد. از جمله دلیل رابطهی بد گریملکین و محافظ. نگاه جفتشون از محافظ به نیمهجادوگر و دوباره از کای به پدرش میچرخید.
((درست میگی جونگین، من به فرزندان خودم آسیب زدم. کایلا رو از خودم دور کردم و سعی کردم تو رو بکشم. اریبوما رو توی چاله زندانی کردم ولی همهی اینا برای محقق کردن هدف بزرگتری بود. برای از بین بردن پیشگویی تا به همه ثابت کنم سرنوشت ما از قبل نوشته شده نیست. من باید جلوی از بین رفتن نیمهی روشن دنیا رو میگرفتم چون این وظیفهی من به عنوان یک محافظه کار در این راه مجبور شدم وظیفهام به عنوان یک پدر رو نادیده بگیرم.
همهی اینا برای نجات مردمه. برای نجات تو از سرنوشتی که ازش وحشت داری، مُردن به عنوان یک جادوگر سیاه، تنها و در تاریکی مطلق.))
محافظ این رو گفت و عصاش رو به سمت کای گرفت، انگار که میخواست بهش حمله کنه.
کیونگسو بیمعطلی عصای خودش رو بالا آورد تا جلوی محافظ رو بگیره و سهون هم سریعا بازوی کای رو گرفت و اون رو تا کنار خودش و سوهو عقب کشید.قلب کای از دیدن این صحنه گرم شد، لبخند کوچیکی زد و رو به محافظ گفت:((من تنها نمیمیرم گریگوری. تنها کسی که اینجا تنها میمیره تویی))
بعد مکث کوتاهی کرد و دستی روی شونهی کیونگسو گذاشت:
((البته من طبق اون پیشگویی احمقانه نمیکشمت و حرفهی محافظها رو هم از بین نمیبرم. من ثانیهای از زندگیم رو برای تو هدر نمیدم محافظ.
وقتی پدر خودم سعی کرد بکشتم از اون روز به بعد دنبال اسم جدیدی گشتم که حرف "G" روی تیغهی چاقویی که باهاش قصد کشتنم رو کردی توصیف کنه. اون چاقو دیگه متعلق به من بود و میخواستم یک هویت جدید بهش بدم.
پس من تبدیل شدم به گریملکین، جادوگر خاکستری. من هیچوقت کاملا بد یا خوب نبودم، فریب دادم و سلاخی کردم اما همیشه کنار کسانی که دوستشون داشتم موندم. برعکس تو پدر))
کای گفت و به نرمی دست اریبوما رو گرفت و فشار داد:((خودم از کسانی که تو هیچوقت نتونستی ازشون محافظت کنی مراقبت میکنم))
بکهیون توی سکوت به کای نگاه کرد، متوجه چیزی شده بود که عصبانیتش نسبت به کای رو خیلی کم کرده بود. همهی این مدت، جونگین این حقیقت رو از محافظ دربارهی اینکه آخرین جادوگر مرد خودش نیست و در واقع یکی دیگهست پنهان کرده بود تا به بکهیون توی مخفی کردن هویتش کمک کنه. جونگین میتونست همون شبی که محافظ تلاش کرد بکشتش بهش بگه که جادوگر مرد دیگهای وجود داره و خودش جادوگر توی پیشگویی نیست. اینطوری میتونست عشق و محبت پدرش رو بدست بیاره اما هرگز این کار رو نکرده بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/248861583-288-k482806.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
[The last Apprentice]
Fanfic"زیبایی وسیله ای است که یک فرد را بدتر از آن زنجیری اسیر میکند که دور جادوگر پیچیده شده بود!" [آخرین شاگرد] ژانر: جادویی|رازآلود|تخیلی|کمدی کاپل های اصلی: کایسو،چانبک،هونهو نزدیک تموم شدن، پارتها طولانی♡ خلاصه: محافظها همیشه از نسل آدمیزاد در بر...