سلام!
این تریلر فن فیکه که اگه میدونستین چقد براش زحمت کشیدم حتما نگاش می کردین
ولی نمی دونین،منم برای این گفتم که بدونی زیاد بوده آره..😂
شوخی می کنم،اگه خواستین نگاه کنین ادیتش سخت بود و قشنگه=)
درک بهتریم از داستان بهتون میده^^
اگه از همینجا نگاه کنین کیفیت پایینه و اینترنت زیادیم نمی بره:
_________________________________________•مقدمه•
محافظ بیست و چندمین سنگی رو که نزدیک بود با زیر پای پسر رفتن اونو توی گل و لای بندازه با پاش کنار زد و راه رو برای اون باز کرد.
نگاهی به پسر انداخت که موهای نسبتا بلندی روی پیشونیشو گرفته بودن و چشمایِ سیاه درشت و مظلومش توی نور کمرنگ اون بعدازظهر درختای بزرگ جنگل رو به خوبی بازتاب می کردن.
استخون فک پسر با خطی به گردن ظریفش متصل می شد و جای شکاف نسبتا بزرگی روی گردن کرم رنگِ ماتش بود.
کل هیکلش توی یه کت گشاد و چرمی جا گرفته بود و چشماش هیچ حسی رو بازتاب نمی کردن.
غمگین به نظر نمی اومدن ولی به هیچ عنوان حتی جرقه ی کوچیکی به اسم خوشحالی توشون دیده نمی شد.
اون اصلا شبیه شاگردِ قبلی محافظ نبود که دو سال پیش اونجا رو ترک کرده بود.
پسر اون نگاه مهربون و لبخند همیشگی رو نداشت.
پسر اون ابرو های بالا رفته از اضطرابُ بعد از دیدن چیزای غیر منتظره ی اطرافش نداشت.
پسر عصبی نمی خندید و به نظر نمی اومد هیچوقت مثل شاگرد قبلیش بخاطر چیزایی که دوسشون داشت از خود بی خود بشه.
محافظ:"هنوزم می تونی برگردی"
محافظ گفت و نگاهشو از پسر کوتاه قدی که سعی می کرد با تند تر راه رفتن به قدمای بلند محافظ برسه برداشت و سریعتر از قبل جلو رفت و اونو پشت سرش جا گذاشت.
کمی فکر کرد و حرفشو ادامه داد:
م:"حتی بر نمی گردم که نگاهت کنم"
BINABASA MO ANG
[The last Apprentice]
Fanfiction"زیبایی وسیله ای است که یک فرد را بدتر از آن زنجیری اسیر میکند که دور جادوگر پیچیده شده بود!" [آخرین شاگرد] ژانر: جادویی|رازآلود|تخیلی|کمدی کاپل های اصلی: کایسو،چانبک،هونهو نزدیک تموم شدن، پارتها طولانی♡ خلاصه: محافظها همیشه از نسل آدمیزاد در بر...