پارت نوزدهم(من بهت اهمیت میدم!)

253 52 178
                                    

((مبارزه ی آخرین شاگرد محافظ منطقه ی پندل و آخرین جادوگر مرد!

همین الان برنامه عوض شد دوباره شرط بندی می کنیم

سه دقیقه تا پایان شرط‌بندی وقت دارین کیسه‌ی پولتونو به سربازی که توی ردیفتون حرکت می‌کنه بدین))

کوییزیتر از بالای سکویی که روش ایستاده بود فریاد زد و جمعیت شروع به سوت و تشویق کردن.

سینه ی کای و دقیقا جایی دور مردمک چشماش می سوخت،می خواست همه چیزو درست کنه ولی بیشتر گند زده بود.

حالا فقط یه نفر میتونست نجات پیدا کنه و طبیعتا هر دو نفر میخواستن زنده بمونن.

یعنی کیونگسو حاضر می شد برای بقا کای رو بکشه؟
این نیمه جادوگر رو وحشت‌زده می کرد.

هوا توی سالن بزرگ شرجی بود و صدای تشویق تماشاگرا سرسام آور.

کیونگسو نگاهی به کای انداخت که مثل همیشه سعی می کرد با آنالیز اطرافش راهی برای نجات پیدا کنه اما این بار جوری نگاه می کرد انگار که آخر خط بود.

کای عاجزانه به کیونگسو خیره شد:

((مادرت درباره ی بعد از خروج از این در چیزی توی اون نامه نگفت؟))

کیونگسو سری به نشونه ی "نه" تکون داد.

همون لحظه کای متوجه چیزی شد،یه چیز جادویی و سحر آمیز توی سالن.

یه بوی عجیب که فقط خودش میتونست حس کنه چون عضو دنیای تاریک بود.

بوی یه چیز بد.

کوییزیتر به یکی از نگهبانا دستور داد:

((چاقوهایی رو که از جادوگر گرفته بودی بهشون پس بده تا با هم مبارزه کنن))

نگهبان سری تکون داد در آهنی قفسی رو که وسط سالن بزرگ بود و کای و‌ کیونگسو و رو محاصره کرده بود باز کرد و وارد شد و چاقو های کای رو وسط دو نفر روی زمین گداشت.

((خوتون با هم کنار بیاین))

کای بی معطلی سمت چاقو ها رفت جوری که کیونگسو فکر کرد میخواد چاقویی که باهاش راحت تره رو انتخاب کنه.

چون اینجا فداکاری معنی ای نداشت.

فقط یه نفر فرصت زنده موندن داشت.

کای بین چاقو ها چیزی رو که مد نظرش بود پیدا کرد.

کیونگسو حدس می زد کای دنبال چاقوی تیغه نقره ای بگرده که قبلا دربارش به کیونگسو گفته بود.

بهترین چاقوش.

کیونگسو همونطور که دستشو روی گلوی خشک شدش می کشید متوجه شد کای چاقو رو سمتش روی زمین سر می داد:

((اینو بگیر و از خودت دفاع کن))

کیونگسو با تعجب به چاقو نگاه کرد:

[The last Apprentice]Место, где живут истории. Откройте их для себя