از دید تهیونگ
مدتی در حال پیاده روی بودیم و اوقات خوشی رو سپری میکردیم تا با دیدن پارنتر سابقم همراه دوست پسرش ترسیدم منو ببینه و در مورد تگوک ازم سوال بپرسه از اونجا که داشتن به سمت ما حرکت میکردن ناگهانی برگشتم و دستامو دوطرف صورت جونگکوک گذاشتم وشروع به بوسیدن لبای جونگکوک کردم
از. دید جونگکوک
همونطور که داشتم به اطرافم نگاه میکردم و از طبیعت لذت میبردم تهیونگ ناگهانی منو به طرف خودش برگردوند و لباشو محکم روی لبام کوبید
از دید تهیونگ
همونطور که لبهاشو میبوسیدم سایز چشماهاش دوبرابر شد و شوکه شده بود بعد از اینکه دیدم اون دوتا از ما دور شدند از جونگکوک جدا شدم
هنوز به خاطر کاری که کرده بودم شوکه بود
″جونگکوکا متاسفم فقط باید انجامش میدادم″
«تو دومین بوسه من دزدیدی»
با کیوتی تمام گفت
″صبر کن صبر کن من دوست پسرتم اصلا نیازی یه عذرخواهی نیست هر وقت دلم خواست میتونم ببوسمت″
«خوش شانس بودی وگرنه در غیر این صورت قبلا برای گرفتن اولین بوسم میکشتمت »
اون با خجالت گفت و خندید و شروع به راه رفتن کرد خوشحال بودم که اولین بوسش رو من گرفتم
در حال راه رفتن بود که ناگهان جونگکوک برگشت:« ته....من نیاز دارم یچیزی رو از شرکت بردارم»
″باشه من میرسونمت″
«مشکلی نیست ته من ماشینو اووردم اینجا پارکش کردم خدافظ میبینمت»
من یکم ناراحت شدم که اون میخواد بره ولی خب کار مهم تره ما تا پارکینیگ باهم رفتیم
″هی تو یچیزی یادت رفت″
اون با گیجی پرسید:
«چی؟»
با چشمای پاپی شکل گفتم:
″بوسم کنی″
″تو گرفتیش یادت رفته؟″
″آییش″
«خدایااا تو خیلی بیبی ای»
جونگکوک گفت و روی نوک انگشتاش ایستاد و دو طرف گونه هامو بهم فشار داد و منو بوسید
لبخند رضایت مندی زدم
″حالا شد″
جونگکوک خندید و سوار ماشین شد و از اونجا دور شد
″این پسر باعث میشه بیشتر از قبل عاشقش شم″
زیر لب با خودم زمزمه کردم
ازدیدجونگکوک
_آقا کسی اینجاست میخواد باهاتون ملاقات کنه
منشی گفت
« کیه؟»
_اون اسمشو نگفت آقا
عجیب بود که اسمشو نمیگفت
«اجازه بده بیاد بببنم اون کیه»
آهی کشیدم و به منشیم گفتم و بعد از چند دقیقه منشیم با دختری که میخواست منو ببینه برگشت
«سلام ،چه چیزی شما رو به اینجا کشونده خانم؟»
_سلام آقای جئون من جنی ام
اون دختر گفت
«سلام خانم جنی میتونم بپرسم چه چیزی شما رو به اینجا کشونده؟»
من دوباره پرسیدم
_اوه من دختر آقای کیم مدیر عامل شرکت کیم ورلد هستم من فقط اومدم تا جوون ترین مدیر عامل کره رو ببینم
و بعدش ادامه داد
_خب من عالی هستم شما چطور؟
با اینکه اون دختر شیرین صحبت میکرد ولی نمیدونم چرا اما حس خوبی نسبت بهش نداشتم
«من مثل همیشه عالی ام»
_ببخشید آقا ولی یکی اون بیرون دنبال شما میگرده
منشی وقتی وارد اتاق میشد گفت
«اون دختره یا پسره؟»
_اون یک آقاست
سرمو تکون دادم و قبل از اینکه چیزی بگم جنی گفت:
_آه اون باید دوست پسرت باشه آقای جونگکوک
« به تو ربطی نداره»
با سردی به جنی گفتم
«اجازه بده وارد بشن»
منشیم سرشو تکون داد و بیرون رفت
+جونگکوکی
_تهیونگ
جنی با شوک گفت
___________
ووت و کامنت فراموش نشه عزیزای دلم♡˖꒰ᵕ༚ᵕ⑅꒱
ببخشید دیر شد ولی این پارت کلا نفرین شده بود😐😐😐چند بار پاک شد ترجمش اصن کلا یچیزی
خواستم بذارمش پاک شد دوباره سریع براتون ترجمه کردم بذارم😂😂😂❤️ووت بدید خستگیم در بره
YOU ARE READING
SINGLE FATHER ||VKOOK
Fanfiction«کامل شده» «فیکشن ترجمه ای» کیم تهیونگ مدیر عامل شرکت کیم یه پدر تنهاس. چی میشه اگه دختر کوچولوش تگوگ بهش گیر بده که یه مامان میخواد؟ ___________________________________________ ″میدونم پیشنهاد شوکه کننده ایه اما میشه دوست پسرم شی؟″ «چرا پایینو نگ...