My Daddy prt 61

4.8K 1K 227
                                    


نگاه خیره و عصبی خانوم پارک روی بکهیون و خب... چانیولی که مثل احمق ها مات و مبهوت پسر کوچکتر بود می‌چرخید و بیشتر از بیشتر حرص میخورد.
نمیدونست باید بعد از اینهمه توضیحی که براش تفت دادن چه ریکشنی نشون بده.

اول از همه نمیتونست باور کنه چانیول اینطور گی شده باشه...پسرش از اول استریت بود و این...واقعا غافلگیر کننده و در عین حال برگ ریزون بود.

دوم اینکه بک...اون بچه بود!

ده سال فاکی با چانیول تفاوت سنی داشتن و خانوم پارک وقتی میخواست بک رو به فرزند خواندگی بگیره به این فکر کرد کنار چانیول چقدر شبیه دوتا برادر خواهند بود.

حالا...صاف صاف روبه روش نشسته بودن و میگفتن عاشق شدن؟

نمیتونست عشق چانیول رو باور نکنه...همین الانشم لاغر و تکیده شده بود ولی بکهیون، به طرز فاکینگ طوری تمام دید مثبت و صورتیش به منفی و دارک تبدیل شده بود...میدونست بک برای چانیول کرم ریخته.

لباش رو تا جایی که سفید بشن روی هم فشرد و در آخر با ضربه نسبتا محکمی که به میز زد از جاش بلند شد.

_با همسرم صحبت میکنم....تا اونموقع نمیخوام هیچکدومتون رو جلوی چشمام ببینم وگرنه همین الانشم توانایی قاتل شدن رو دارم....و تو بکهیون...هر اتفاقی بیفته به پرورشگاه برمیگردی!

تیکه آخر حرفش رو با قاطعیت گفت و توجهی به چهره از بغض جمع شده پسر ریزه میزه نکرد.

میدونست چانیول در آخر کار خودش رو می‌کنه و حقیقتا نمی‌خواست دل پسرش رو بشکنه...شاید به خاطر همین بکهیون رو توی اون خونه گذاشت و زد بیرون.

وقتی سوار آسانسور شد برای چند لحظه به چهره خودش خیره شد...صورتش از شدت شوکی که بهش وارد شده بود باد کرده به نظر می‌رسید و جدی نیاز به خوردن یه چیز شیرین داشت...دستای یخ کرده و رنگ پریدش نشون میداد که تا چه حد فشارش افتاده!

خانوم و آقای پارک تقریبا نصف بیشتر دنیا رو چرخیده بودن و با آدم های مختلفی برخورد داشتن.

اونقدر فرهنگ هر کدوم بالا بود که بخوان همجنسگرایی پسرشون رو درک کنن ولی...ای کاش اون آدم هر کی بود جز بکهیون.

الان دقیقا حس آدم هایی رو داشت که از پشت خنجر خوردن، البته که یه گوشه از از ذهنش میدونست عشق دست آدم ها نیست...شاید بکهیون و چانیول فقط نتونستن کشش خاصی که نسبت به هم داشتن رو کنترل کنن.

در هر صورت مشکل اصلی اینجا بود که....

جدی چطور میخواست به آقای پارک بگه؟
_____________________________________

خب...شرایط تخماتیکی بود.

بکهیون تقریبا زیر نگاه خیره چانیول در حال ذوب شدن بود و حالا که خانوم پارکی نبود تا بترسونتش بیشتر از قبل خجالت می‌کشید.

My DaddyWhere stories live. Discover now