my daddy prt 25

6.6K 1.2K 170
                                    

_چانیولی...بذار دیگه!
بکهیون در حالی که مثل جوجه پشت سر چانیول راه افتاده بود برای بار هزارم این حرف رو زد و باعث شد چانیول آهی بکشه و با چهره زاری به سمتش برگرده
_بکهیون زدی خودت رو داغون کردی ولی دلیل نمیشه نری مدرسه!
بعد از زدن حرفش به سمت یخچال رفت و بعد از باز کردنش بطری آب رو بیرون کشید
بکهیون پوزخندی زد و دست به کمر شد
_اگه برم مدرسه یکی از دوستام همش میخواد لوسم کنه که چت شده و از این حرفا!
چانیول در بطری آبش رو باز کرد و بی تفاوت جواب داد
_اینکه دوستات نگرانت باشن که خوبه'
بکهیون به جابه جایی سیبک گلوی چانیول وقتی که داشت آبش رو سر میکشید نگاه کرد و با لحن حق به جانبی گفت
_از الانم کلی پیامک داده...خودت کریس رو دیدی که چانیولی روحیه..
حرفش با پرش آب تو گلوی چانیول و پشتبندش به سرفه افتادنش نصفه موند و با پاهای کوتاهش به سمت چانیول تقریبا دوید و وقتی روبه روش قرار گرفت دستش رو به پشتش کشید و با چشمای نگران پرسید
_چی شد چانیول شی خوبی؟

چشمای مرد بزرگتر از سرفه زیاد قرمز شده بود،در حالی که سعی میکرد سرفش رو کنترل کنه دستای بکهیون رو پس زد و تو جاش صاف شد و بعد از چند دقیقه رو به پسر کوچکتر که منتظر بهش خیره شده بود کرد
_اگه دوست داری میتونی نری!
ابروهای کم پشت بکهیون بالا پریدد
_واقعا؟
مرد بزرگتر سری تکون داد و از کنارش رد شد
_بهتره کمی استراحت کنی!
خب اینکه چانیول باهاش سر سنگین رفتار کنه یه چیز عادی بود!
با اینکه دوست داشت مثل قبل بهش لبخندای گرم بزنه ولی خب این یه توقع بیجا بود!
واقعا اگه به قول لوهان شلوارش رو پایین میکشید و باسنش رو به چانیول نشون میداد چه اتفاقی میافتاد؟
حدسش زیاد سخت نبود مطمینا الان تو این نقطه از آشپزخونه واینستاده بود و زیر خلوار ها خاک خوابیده بود!
واقعا دوست داشت بره مدرسه...چانیول چرا زود موافقت کرد؟
فقط دنبال یه بهونه کوچولو برای هم کلام شدن با چانیول بود و واقعا فکر میکرد چانیول قرار نیست به این زودیا راضی بشه!
لعنت...لعنت...لعنت...

______________________

چند تا پلک زد و به غذای جلو دستش خیره شد!
واقعا هنوز درک نکرده بود که الان واقعا تو اون خونه و پشت میز غذا خوریش چیکار میکنه!
_سهون چرا چیزی نمیخوری!
در حالی که هنوز تو شوک بود سرش رو بالا گرفت وبا دهن نیمه باز به آقای کیم خیره شد...وقتی فهمیده بود آقای کیم پدر. لوهانه پشمااش ریخته بود و اون شایعه تو ذهنش چرخ میخورد
"آقای کیم یه گی به تمام معناست با همه دوستای پسرش رابطه داشته"
آب دهنش رو صدا دار قورت داد...نکنه اون ابلیس با موهای قرمز کشونده بودتش اینجا تا پدرش بهش تجاوز کنه؟
اصلا چه دلیلی داشت اون مرد نگران غذا خوردن سهون بشه؟
آقای کیم خم شد و با چاپستیکش یه تیکه ماهی روی برنج سهون گذاشت و همین حرکت کوچیک باعث شد چشمای کشیده معاون بدبخت گرد بشه وبه سکسکه بیافته
_نمیخواد...هیع..زحمت...هیع..بکشید!
نیش کیم باز شد
_این چه حرفیه شما معاون پسرم هستید!
سهون با زور لبخند زد و با چشمای کینه ایش به لوهان که با نیش باز بهش خیره شده بود نگاه کرد
_میگم وقتی سکسکه میکنی هم جذاب میشی سهونی!
با این حرفش چشمای دو مرد پشت میز گرد شد...سهون واقعا دلش میخواست یه آب جوش جلو دستش بود تا میریخت تو حلق اون پسر تا دیگه نتونه حرف بزنه!

My DaddyWhere stories live. Discover now