my Daddy prt 15

6.4K 1.1K 196
                                    

"به جلو نگاه کن...به دهن استاد خیره شو تا بفهمی چی میگه"

کیونگسو با خودش فکر کرد و بیشتر از قبل گردنش رو کشید تا بتونه

استاد رو ببینه!

سنگینی نگاه کای رو روی خودش حس میکرد و همین مثانش رو تا خرخره

پر کرده بود!

کمی خم شد و به دختری که جلوش نشسته بود ضربه آرومی زد و وقتی

سر دختر سمتش برگشت لبخند مظلومانه ای زد

_میشه کمی بکشی اونور تر من چیزی نمیبینم!

دختر لبخند متقابلی بهش زد

_باشه اوپا!

اوپا؟...وات د فاک؟...تاحالا کسی بهش گفته بود اوپا؟...خب اینم مزیت

بچه خوشگل بودن بود دیگه!

هنوز دردی که به خاطر به فاک دادن موهای صورتش کشیده بود رو حس میکرد و بایدم اوپا صدا زده میشد!

تو جاش تکیه داد...حالا کمی بهتر میتونست استاد رو ببینه!

_اوپا؟

با زمزمه آروم کای ناخواسته سرش به سمتش برگشت...دستای قوی و

شکلاتی رنگش رو تکیه گاه سرش قرار داده بود و درست زل زده بود بهش!

بعد از چند لحظه نگاهش رو از چشمای درشت جغد روبه روش برداشت و

در حالی که سرش رو روی میز میذاشت با حرص غرید

_اوپا دیگه چه کوفتیه!

و بعد چشماش رو با بی خیالی بست...کیونگسو از قبل هم میدونست کای

سر کلاسا میخوابه ولی هیچوقت از نزدیک ندیده بود و الان داشت تو

دلش اینهمه بی خیالی پسر کنار دستش رو تحسین میکرد!

نگاهش به سمت بکهیون که با اخمای تو هم به نقطه ای خیره شده بود

رفت...میتونست حدس بزنه که بکهیون فهمیده که دوست پسر تخمی

تخیلی کای شده!

لبش رو دندون گرفت...فقط به خاطر اینکه فکر میکرد بکهیون روی کای

کراش داره چیزی نگفته بود...حداقل دوست نداشت به زبون خودش بگه!

با بلند شدن صدای زنگ، دبیر هم درس رو جمع کرد و کلاس تو هیاهو

فرو رفت و کم کم کل کلاس خالی شد و کیونگسو که تا اون لحظه

داشت وسایلش رو جمع میکرد وقتی سرش رو بالا گرفت با دیدن جای

خالی بکهیون لباش آویزون شد و به وضوح بغضش گرفت

اما کم کم همه چی داشت دستش میومد....کلاس خالی شده بود...شت با

My DaddyWhere stories live. Discover now