چپتر هشتم

285 68 82
                                    

سوم شخص

فقط چند ثانیه فرصت داشتن تا خودشونو نجات بدن. اینجا آخر جزیره بود.

"گالف خرگوشا رو ول کن باید بریم تو آب."

گالف آب دهنشو قورت داد و خرگوشا رو محکم‌تر بغل کرد "من... من می‌ترسم... نمی‌تونم برم تو آب."

"خواهش می‌کنم گالف الان می‌میریم من حواسم بهت هست نمی‌ذارم غرق بشی."

گالف هیچ‌وقت تو زندگیش انقدر مردد و ترسیده نبود. هم از دریا می‌ترسید و هم از مواد مذابی که به سرعت داشتن به سمتشون جاری می‌شدن.

سرشو به نشونه منفی تکون داد "اما من می‌ترسم مطمئنم غرق می‌شم."

مواد مذاب به کفشاشون رسیده بود و همینطور عقب عقب می‌رفتن.

"اون‌ور ساحل یه قایق بادی هست می‌بینی؟ فقط کافیه بریم تو آب و خودمونو بهش برسونیم."

یکی از قایق‌های بادی بود که موقع پیاده شدن از هواپیما و رسیدن به خشکی ازش استفاده کرده بودن.

گالف تمام بدنش می‌لرزید و شر شر عرق می‌ریخت قلبش به قفسه سینش می‌کوبید و کم مونده بود بیرون بپره. نفسش به سختی بالا میومد دست خودش نبود نمی‌تونست از جاش حرکت کنه.

میو احساس کرد کف پاش داره به شدت می‌سوزه و وقتی نگاه کرد، مواد مذاب به پاش رسیده بودن. دیگه تعلل رو جایز ندونست و همزمان با بغل کردن گالف خودشونو داخل آب پرت کرد و تا جایی که جون داشت شنا کرد.

گالف چشماشو تا آخر باز کرده بود و خرگوشا همچنان تو بغلش بودن. وقتی حس کرد وسط آبه با ترس دستاشو از هم باز کرد شروع کرد به دست و پا زدن و میو سریع بغلش کرد "آروم باش من گرفتمت... خواهش میکنم آروم باش گالف نفس عمیق بکش."

گالف اما از حس خیس بودن دست و پاهاش و بودن تو دریا متنفر بود و براش عذاب‌آور به نظر می‌رسید اما وقتی به جزیره‌ی در حال ذوب شدن نگاه کرد تصمیم گرفت فوبیاش از آب رو فراموش کنه.

تمام جزیره حالا به جهنم در حال جوش و خروشی تبدیل شده بود و سرخی و زردی آتیش تنها منظره‌ای بود که دیده می‌شد.

مواد مذاب از ساحل به داخل آب می‌ریختن و آتفشان همچنان داشت موادی رو که برای سال‌های سال تو خودش نگه داشته بود وحشیانه بیرون می‌ریخت.

میو پاهاشو داخل آب تکون می‌داد و سعی می‌کرد خودش و گالف رو که تو بغلش بود روی سطح آب نگه داره.

گالف دستشو دراز کرد و اون دو تا خرگوش بدبخت رها شده تو آب و نزدیک خودشون آورد تا غرق نشن.
بعد از اینکه آتشفشان کمی آروم‌تر شد و دیگه سنگ و گداخته ازش به بیرون پرت نمی‌شد میو و گالف خودشونو به سختی به قایق بادی رسوندن و تا جای ممکن از ساحل دور شدن.

Fly 🔞 پرواز ✈ (completed)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant