ژان دوباره دستش رو زیر چونه اش زد و مشغول فکر کردن شد، باید یه راهی برای آزار و اذیت ییبو پیدا میکرد، هنوز با ضربه ی صبح، پشت سرش درد میکرد. گردن چرخوند و عصبانی نگاهی به نیم رخ از خود راضی ییبو انداخت، دم بلند و باریکش دور پایه ی صندلی پیچیده شده بود. از همه چیز اون پسر بدش میومد، صورت کشیده و باریکش، چشمهای جذابش، بینی و لب های خوش فرمش، هیکل روی فرم و دم باریک و خوشگل.
چشمهاش گرد و درشت شدن، الان داشت چیکار میکرد؟! زیبایی های ییبو رو تصور میکرد؟!
با یادآوردن یه چیز توی هوای بشکن زد و بلند گفت:
-فهمیدم.
با دیدن نگاه شماتت بار جی لی، لبخند زد و ابروهاش رو به علامت خودشه، پیروزی. بالا برد ولی جی لی در جواب فقط متاسف سر تکون داد، کم کم داشت به این نتیجه میرسید که ضربه ی صبح عقل دوستش رو از سرش پرونده!
بعد از تعطیلی کلاس، ژان سمت جی لی پرید و سریع بیرون از کلاس کشوندش، پاتوق همیشگیشون یه باغچه ی کوچیک کنار حیاط مدرسه بود که معمولا کسی کاری به کارشون نداشت.
جی لی دست به سینه و طلبکار به صورت ذوق زده ی دوستش خیره شد و پرسید:
-خب، بگو ببینم این فکر بکرت چیه؟
-ببین یه چیزی یادم اومد. یادته سال اول؟ وقتی توی جشن پایان سال فلفل سیاه به بدن ییبو پاشید؟ تا دو روز اصلا نمیتونست حرف بزنه و بعدش هم تمام صورتش دونه های ریز و قرمز ریخت.
جی لی وحشت زده گفت:
-نگو که میخوای این کار رو کنی!
ژان سرشو بالا پایین کرد، جواب داد:
-همینطوره.
جی لی تقریبا داد کشید:
-دیوونه شدی؟! بفهمه بیچارت میکنه.
-برای همین باید یه نقشه ای بریزیم که نفهمه.
جی لی کلافه نگاهش کرد، میدونست ژان وقتی بخواد کاری رو انجام بده حتما انجامش میده و مخالفت اون تاثیری نداره.
برای همین تصمیم گرفت به دوست احمقش کمک کنه تا اقلا توی دردسر نیفته.
روی چمن ها نشستن و مشغول فکر کردن شدن، ژان گفت:
-روی صندلیش بریزیم؟
جی لی پوکر بهش نگاه کرد:
-توی کلاس به اون شلوغی چطور میخوای روی صندلیش بریزی؟
-خب قبل اینکه بقیه شاگردها بیان انجامش میدیم.
-احمق، وقتی بیان میبینن و قبل اینکه ییبو برسه پاکش میکنن بعدش هم میان سر وقت ما، باید تصادفی به نظر...
ولی حرفش با دیدن یکی از دخترهای کلاس که همه از کراش عمیقش به ییبو باخبر بودن نصفه موند، توی جا پرید و گفت:

VOCÊ ESTÁ LENDO
Viscum
Fantasiaمدرسه ای پر از هایبرد های مختلف، اینجا دورگههای زیادی رو میبینید که هر کدوم ترکیبی از یه حیوان و انسان هستن. از هایبرد پروانه گرفته تا گرگ. اجتماعی که با وجود تفاوتهاشون باهمدیگه ارتباط خوبی دارن البته به جز دو تا از هایبردها که همیشه سر دعوا دارن...