توی محوطه، ژان و ییبو روی یکی از نیمکت های سنگی نشستن، ییبو تعدادی برگه سمت ژان گرفت و گفت:
-همه چیز رو نوشتم.
ژان برگه ها رو گرفت، همه چیز مرتب و سرتیتر زده شده نوشته شده بود و برای قسمتهایی از اطلاعات گیاه ها مثل: نام، ریشه، رنگ و خواص جزئی، جدول کشیده شده بود.
-ممنون.
-برای ارائه اش هم باید یه کاری کنیم.
ژان لبخند تلخی زد، یکی از ابروهاش رو بالا برد و به ییبو نگاه کرد، گفت:
-با این قیافم میتونم رو به رو کلاس بایستم و ارائه بدم؟!
ییبو نیم نگاهی بهش انداخت و بی تفاوت جواب داد:
-قیافه ات که ربطی به صدات نداره، میخوان صدات رو گوش بدن.
-وقتی حرف میزنم گونه ام درد میگیره.
ییبو این دفعه گردنش رو چرخوند و با دقت چند ثانیه بهش نگاه کرد، بااخم گفت:
-چرا خودت رو درگیر لی کیانگ کردی؟!
-خودمو درگیر نکردم، خودش درگیر شد.
-وقتی با سوگلیش لاس میزنی معلومه تهش این میشه، ببینم مگه تو دوست دختر نداری؟! چرا چشمت دنبال دخترهای دیگه هست؟!
ژان به رو رو نگاه کرد و با غرولند جواب داد:
-وقتی از چیزی خبر نداری بیخودی حرف نزن.
-من ارائم افتضاحه، باید خودت انجامش بدی.
-گفتم که، وقتی حرف میزنم گونه ام درد میاد.
-میخواستی با لی کیانگ درگیر نشی.
ژان کامل سمت ییبو چرخید و با حرص گفت:
-چرا اینقدر زبون نفهمی؟! میگم نمیتونم. این پروژه هم که دو نفرس، پس ارائه رو خودت انجام بده.
-من اطلاعات رو نوشتم، ارائه اش با تو.
-مگه من گفتم بنویسی؟! میخواستی ننویسی تا من اینو انجام بدم.
-نمیدونستم قراره با لی کیانگ درگیر بشی و صورتت داغون بشه.
-وانگ ییبو، میشه فقط یه کم، یه کم منطقی باشی؟! اصلا تو چته؟ چرا باهام دعوا داری؟!
-چون احمقی.
ژان عصبانی جواب داد:
-احمقم؟! اصلا به تو چه که با کی درگیر میشم و نمیشم؟!
ییبو نفس عمیق و پرحرصی کشید، از سرجا بلند شد و گفت:
-خیلی خب ارائه رو خودم انجام میدم.
ژان رو به روی ییبو ایستاد و مانع رفتنش شد، عصبانی و جدی گفت:
-تا جوابمو ندی هیچ کجا نمیری.
YOU ARE READING
Viscum
Fantasyمدرسه ای پر از هایبرد های مختلف، اینجا دورگههای زیادی رو میبینید که هر کدوم ترکیبی از یه حیوان و انسان هستن. از هایبرد پروانه گرفته تا گرگ. اجتماعی که با وجود تفاوتهاشون باهمدیگه ارتباط خوبی دارن البته به جز دو تا از هایبردها که همیشه سر دعوا دارن...