Part 8

898 269 39
                                    

توی محوطه، ژان و ییبو روی یکی از نیمکت های سنگی نشستن، ییبو تعدادی برگه سمت ژان گرفت و گفت:

-همه چیز رو نوشتم.

ژان برگه ها رو گرفت، همه چیز مرتب و سرتیتر زده شده نوشته شده بود و برای قسمتهایی از اطلاعات گیاه ها مثل: نام، ریشه، رنگ و خواص جزئی، جدول کشیده شده بود.

-ممنون.

-برای ارائه اش هم باید یه کاری کنیم.

ژان لبخند تلخی زد، یکی از ابروهاش رو بالا برد و به ییبو نگاه کرد، گفت:

-با این قیافم می‌تونم رو به رو کلاس بایستم و ارائه بدم؟!

ییبو نیم نگاهی بهش انداخت و بی تفاوت جواب داد:

-قیافه ات که ربطی به صدات نداره، می‌خوان صدات رو گوش بدن.

-وقتی حرف می‌زنم گونه ام درد می‌گیره.

ییبو این دفعه گردنش رو چرخوند و با دقت چند ثانیه بهش نگاه کرد، بااخم گفت:

-چرا خودت رو درگیر لی کیانگ کردی؟!

-خودمو درگیر نکردم، خودش درگیر شد.

-وقتی با سوگلیش لاس می‌زنی معلومه تهش این می‌شه، ببینم مگه تو دوست دختر نداری؟! چرا چشمت دنبال دخترهای دیگه هست؟!

ژان به رو رو نگاه کرد و با غرولند جواب داد:

-وقتی از چیزی خبر نداری بیخودی حرف نزن.

-من ارائم افتضاحه، باید خودت انجامش بدی.

-گفتم که، وقتی حرف می‌زنم گونه ام درد میاد.

-می‌خواستی با لی کیانگ درگیر نشی.

ژان کامل سمت ییبو چرخید و با حرص گفت:

-چرا اینقدر زبون نفهمی؟! می‌گم نمی‌تونم. این پروژه هم که دو نفرس، پس ارائه رو خودت انجام بده.

-من اطلاعات رو نوشتم، ارائه اش با تو.

-مگه من گفتم بنویسی؟! می‌خواستی ننویسی تا من اینو انجام بدم.

-نمی‌دونستم قراره با لی کیانگ درگیر بشی و صورتت داغون بشه.

-وانگ ییبو، می‌شه فقط یه کم، یه کم منطقی باشی؟! اصلا تو چته؟ چرا باهام دعوا داری؟!

-چون احمقی.

ژان عصبانی جواب داد:

-احمقم؟! اصلا به تو چه که با کی درگیر می‌شم و نمی‌شم؟!

ییبو نفس عمیق و پرحرصی کشید، از سرجا بلند شد و گفت:

-خیلی خب ارائه رو خودم انجام میدم.

ژان رو به روی ییبو ایستاد و مانع رفتنش شد، عصبانی و جدی گفت:

-تا جوابمو ندی هیچ کجا نمیری.

ViscumWhere stories live. Discover now