صبح زود پکر به دور و برش نگاه کرد، حوصله ی مدرسه رفتن نداشت. با کلی غرولند و داد هوار کردن که مدرسه نمیرم لباس هاش رو پوشید.
گوشیش رو روشن کرد و منتظر به صفحه چشم دوخت، توقع داشت چند تا پیام از سمت ییبو بهش برسه ولی حتی یه پیام هم نداشت.
عصبانی گوشی رو توی کوله اش انداخت.
-بیشرف.
جی لی با دیدن دوست عزیزش، دستش رو دور گردنش انداخت.
-چطوری؟
ژان نیم نگاهی بهش انداخت و زیر لب گفت:
-خوبم.
-پس چرا ریختت اینطوره؟
نگاه کجی به دوستش انداخت:
-قیافم مگه چشه؟
-داد میزنه "من یه مرگمه".
-هیچیم نیست، اینقدر نچسب خفه شدم.
جی لی روی صندلی نشست و رد نگاه ژان رو دنبال کرد، حواس دوستش به ییبوی خواب بود.
-چی شده زاغ سیاه اونو چوب میزنی؟!
ژان روی صندلی نشست و گفت:
-یه چی بهت میگم هوار نکش.
جی لی کنجکاو صورتش رو جلو برد:
-بگو.
ژان سر تکون داد:
-مطمئنم داد میزنی ولی بهت میگم، من و ییبو وارد رابطه شدیم.
جی لی چند بار پشت هم پلک زد، کل اعضای صورتش شکل دایره شدن.
-ها؟!
-من و ییبو دوست پسر همدیگه شدیم.
ژان شروع به شمردن کرد:
-یک...دو...س...
همون سه رو نگفته بود که صدای داد بلند جی لی، توی کل کلاس پیچید.
ژان با تاسف سر تکون داد و گردنش رو به سمت راست چرخوند، ییبو با چشمهای جدی و قیافه ی عصبانی بهش خیره شده بود. ژان سعی کرد لبخند بزنه، نگاهش رو گرفت و دستش رو روی دهن جی لی گذاشت:
-یه بار دیگه داد بزنی خفَت میکنم.
دستش رو با احتیاط برداشت، جی لی محکم بازوش رو نشگون گرفت:
-مرتیکه تو کِی وقت کردی دوست پسر این از دماغ فیل افتاده بشی؟ اصلا کِی عاشقش شدی؟!
ژان شروع به مالیدن بازوش کرد و جواب داد:
-این عادت گند نشگون گرفتنت رو بذار کنار، کی گفته عاشقشم؟! فقط ازش خوشم میاد بعدشم یهویی شد.
-این تو رو درسته قورت میده بدبخت.
-در موردش اینطور حرف نزن.
![](https://img.wattpad.com/cover/261304994-288-k51889.jpg)
STAI LEGGENDO
Viscum
Fantasyمدرسه ای پر از هایبرد های مختلف، اینجا دورگههای زیادی رو میبینید که هر کدوم ترکیبی از یه حیوان و انسان هستن. از هایبرد پروانه گرفته تا گرگ. اجتماعی که با وجود تفاوتهاشون باهمدیگه ارتباط خوبی دارن البته به جز دو تا از هایبردها که همیشه سر دعوا دارن...