به سمت عقب چرخید، ییبو و ژوچنگ که تازه توی کلاس اومده بودن با لی کیانگ چشم تو چشم زدن. هیچ کدوم از این سه نفر حتی کوچکترین تلاشی برای مخفی کردن تنفر توی نگاهشون نداشتن.
همه میدونستن همیشه یه رقابت پنهان بین ییبو و لی کیانگ وجود داره.
ژان دستپاچه بازوی لی جی رو چسبید و زیرلب گفت:
-بیا قبل تعطیل شدن مدرسه جیم بشیم.
-احمق اینطور بدتر سر لج میندازیمش.
ییبو نگاهی به سر تا پای لی کیانگ انداخت، بدون اینکه چیزی بگه به سمت صندلیش رفت و بی تفاوت نشست.
لی کیانگ پوزخند بزرگی زد و از کلاس بیرون رفت، ژوچنگ سریع سمت ژان و جی لی اومد و عصبانی گفت:
-چه غلطی کردین؟
ژان که حس میکرد نگاه خیره ی ییبو روش داره صورتش رو سوراخ میکنه سرش رو زیر انداخت و جی لی جواب داد:
-چیزی نیست، یه سوتفاهمه.
-هه سوتفاهم؟! اونم با لی کیانگ.
-ژوچنگ دخالت نکن.
با شنیدن صدای ییبو، ژوچنگ متعجب به رفیقش نگاه کرد و وقتی نگاه جدیش رو دید، سرجای خودش برگشت.
ژان سرش رو روی دسته صندلی گذاشت، قیافه ی زاری به خودش گرفته بود و طوری نگاهش مظلوم و بی پناه به نظر میرسید که جی لی نگران بودن برای خودش رو یادش رفت و سریع شروع به نوازش موهای دوستش کرد. ژان با لبهای آویزون گفت:
-معلوم نیست لی کیانگ چه بلایی میخواد سرمون بیاره.
-شایدم کاریمون نکنه، یعنی ممکنه فقط یه کم اذیتمون کنه.
ژان با بغض جواب داد:
-خودتم میدونی اینطور نیست.
-میخوای از ییبو کمک بخوایم؟!
-ییبو؟! چرا اون؟!
-خب گفتی دیروز بهت کمک کرده، شاید بازم بهت کمک کنه.
-ندیدی به ژوچنگ گفت ولمون کنه؟!
جی لی با حسرت آه کشید و زیر لب گفت "درست میگی"
تا آخرین ساعت، هر دوشون غرق استرس بودن و عملا نصف بیشتر درس ها رو نفهمیدن، بعد از تعطیلی با ترس و لرز سمت دوچرخه هاشون رفتن ولی زودتر از اونها، لی کیانگ روی دوچرخه ی ژان نشسته بود و نیشخند کج همیشگیش رو روی لبهاش داشت.
-چه به موقع.
جی لی و ژان خودشون رو جمع جور کردن و دستپاچه سرجا ایستادن. لی کیانگ از روی دوچرخه پایین اومد و انگشت اشارش رو تکون داد و گفت:
-راه بیفتین.
ژان و جی لی نگاهی بهمدیگه انداختن و بعد به اجبار پشت سر لی کیانگ به سمت پشت مدرسه راه افتادن. خاطره هایی که از کتک زدن سایر دانش آموزها توسط لی کیانگ و دار و دسته شون بود توی ذهنشون پخش میشد.
VOUS LISEZ
Viscum
Fantasyمدرسه ای پر از هایبرد های مختلف، اینجا دورگههای زیادی رو میبینید که هر کدوم ترکیبی از یه حیوان و انسان هستن. از هایبرد پروانه گرفته تا گرگ. اجتماعی که با وجود تفاوتهاشون باهمدیگه ارتباط خوبی دارن البته به جز دو تا از هایبردها که همیشه سر دعوا دارن...