Part 13

832 234 61
                                    

ییبو گیج از زیر پتو بیرون اومد تا ببینه خروس بی محلی که مزاحم خوابش شده بود کیه.

با دیدن ژان پشت در، اخم بین ابروهاش باز شد و لبخند زد.

ژان قبراق گفت:

-کریسمس مبارک.

ییبو بی حوصله سر تکون داد و کنار رفت تا ژان داخل آپارتمان کوچیکش بشه.

-پس درخت کریسمست کو؟

ییبو به ژان خیره موند، موهای مشکیش که دور گردنش رو پوشونده بود و رنگ قرمز پلیورش، باعث شده بود سفیدی پوستش بیشتر توی چشم باشه.

بی اختیار لبخند زد و وقتی نگاه کنجکاو ژان رو دید گفت:

-چی گفتی؟

-گفتم پس درخت کریسمست کو؟

-نخریدم.

-مگه کریسمس بدون درخت می‌شه؟

-حوصله ی این چیزا رو ندارم، ببینم اون چیه دستت؟!

ژان جعبه ی متوسط نارنجی رو سمت ییبو گرفت.

-هدیه ی کریسمسته.

ییبو خندید و جعبه رو باز کرد، کیک خامه ای دایره شکل داخل جعبه بود و روش گل های ظریفی که از ورقه های نازک هویج درسته شده بود دیده می‌شد.

-کیک هویج؟!

ژان دستهاش رو پشت کمرش توی هم قلاب کرد و یه کم به سمت جلو خم شد.

-کیک های هویجم مزه شون فوق‌العادس.

ییبو جلو اومد و کنار گوش ژان گفت:

-ولی تو خوشمزه تر به نظر میای.

سفیدی گوش های ژان قرمز شد و سریع خودش رو عقب کشید. ییبو خندید و کیک رو توی یخچال گذاشت.

-ممنون زحمت کشیدی.

ژان با غرولند گفت:

-کریسمس بدون درخت نمی‌شه.

-گفتم که خوشم نمیاد.

-نمی‌شه، زودباش بریم بخریم.

-نمی‌خوام

ژان اخم کرد و دست به سینه شد:

-اگه نیای خودم میرم میخرم.

-بی‌خیال ژان.

-نمی‌شه.

ییبو پوف کلافه ای کشید و بعد از تعویض لباسهاش همراه ژان بیرون رفت. دو ساعت بعد درخت کوچیک و سرحال کاج وسط خونه بود.

ژان کف دستهاش رو بهم کوبید و قبراق گفت:

-حالا باید تزئینش کنیم.

ییبو خمیازه کشید.

-روی من حساب نکن، خستمه و خوابم میاد.

ییبو بعد این حرف دست هاشو زیر سرش گذاشت و توی خودش جمع شد. ژان نگاهی به چشم های بسته اش کرد و کلافه به خودش برای مهربونیش که حاضر به بیدار کردن ییبو نبود فحش داد.

ViscumWhere stories live. Discover now