2.

2.3K 533 162
                                    

7سال بعد

با صدای در ورودی بدون این که نگاهشو از کتابش بگیره زمزه کرد

-"باز هم من باید برم؟"

قدم هایی که به سمتش برداشته میشد شمرد و با متوقف شدن مرد جلوی میز کارش،نگاهشو از نوشته های کتاب جلوش گرفت

-"حتی اجازه ندادن مینهی بره پیششون.."

کتابو بست و بلند شد

-"طبیب کیم نمیتونه کاری بکنه؟"

-"خودت هم میدونی تا زمانی که خودِ جونگکوک نخواد نمیتونیم کاری بکنیم..سالگرد جیمین نزدیکه..همین حالشو بدتر میکنه"

کلاهو از روی میز برداشت و بهش کمک کرد روی سرش بزاره

-"افرادم کار خبرچینی که ازش حرف میزدی تموم کردن نامجون هیونگ..در هر صورت نباید اجازه بدیم کسی چیزی درمورد خارج از قصر بدونه"

-"خیلی خوبه که حالا تو هم کمک حالمی!"

دستشو روی شونه ی شاهزاده ی جوان گذاشت و با لبخند پدرانه ش بهش خیره شد

-"مرد بزرگی شدی..خیالم از بابت همه چیز راحته"

-"اما چقدر قراره تکراش کنیم؟هفت سال گذشته.."

-"بعد از جلسه ی امروز حرف میزنیم..بیشتر از این اون احمق های پول پرستو تنها نزار"

***

-"پادشاه بعد از مرگ اون پسر دیگه مثل قبل نشدن..من بهشون اعتماد دارم"

-"دارید کورکورانه حرف میزنید وزیر جانگ!فراموش نکنید پادشاه همون کسیه که به معشوقه ش دستور داد نیمی از مارو از دربار جدا کنه و اون هم به راحتی و پنهانی انجامش داد!"

-"به نظر من باید در عین اعتماد به پادشاه بی اعتماد باشیم..هفت سال گذشته..اگر قصد انتقام داشتن تاحالا دست به کار شده بودن.."

-"نظر شما چیه وزیر کیم؟"

تکیشو از پله ی چوبی گرفت و بلند شد

-"شاهزاده جیون کسی هست که باید مراقبش باشیم..."

بعد از سکوت کوتاهی ادامه داد

-"اون بچه مثل جونگکوک یا بیشتر از اون باهوشه..من با ملکه مادر صحبت میکنم و نظرمو میگم.."

"ولیعهد جیون وارد میشوند"

با اعلام خواجه ها همگی ساکت شدن و سر جایگاهشون ایستادن
.
.
.

-"این غیبت پادشاه غیر قابل بخششه شاهزاده..باید به مینگ بزرگ اطلاع بدیم تا.."

-"تا از تاج و تخت برکنار بشن؟"

یکی دیگه از وزرا جلو اومد و تعظیم کرد

-"شما باید به حرف های وزرا عمل کند شاهزاده جیون"

𝐺𝑒𝑖𝑠𝒉𝑎:𝐓𝐫𝐲𝐬𝐭 |🥀| 𝙆𝙤𝙤𝙠𝙢𝙞𝙣Where stories live. Discover now