16.

1.1K 280 60
                                    


سه روز بعد..قصر پادشاهی کره

وزیر کیم،شنیدن این اسم حتی به بدن مردم لرزه می انداخت

کسی که میتونست در نبود پادشاه به امور کشوری برسه حالا مثل یک دیوانه می لرزید

شلوار سفیدش از خون قرمزه..هر کسی با دیدنش میفهمه چه بلایی سرش اومده و مردمی که دیگه ترسی نداشتن به تمسخر میگیرنش

توی اون قفس چوبی دنبال اسب کشیده میشه و سنگ هایی که مردم سمتش پرت میکنن درد بدنشو چندین برابر میکنه

بعضی از سنگ ها انقدر تیز بودن که راحت پوست پیر شو میخراشیدن اما سرمای شدید تا مغز استخونشو منجمد کرده

قرار نبود اینطور بشه..

قرار نبود اما شد..

جلوی ارتش سلطنتی، سوار بر اسب خاکستری بزرگش جلوی سوار های پیاده نظام حرکت میکنه و بچه ها با دیدنش بلند میخندن..مردم با دیدنش فریاد میزنن و ستایشش میکنن

معشوقه ی پادشاه زیر ژاکت خزش پنهان شده و حتی سرشم به کمر پادشاه تکه داده اما مردمی که بهشون تعظیم میکردنو میبینه

مردم خوشحالن و این خبر خوبیه

این که کسی به سمت اون سنگ پرتاب نمیکنه..مردم ازش ممنونن..

خسته است..

وقتی به قصر رسیدن انقدر خسته بود که اگر پادشاه بغلش نمیکرد از اسب می افتاد..

فقط خودشو تو بغل گرم و قوی مردش پنهان کرد و عطرشو نفس کشید تا وقتی که به تشک نرمش رسید..تشک نرمی که مخصوص پادشاهه

-"بخواب..لباس هاتو عوض میکنم"

-"تو هم خسته ای.."

لبخند زد و پیشونیشو بوسید..رنگ مشکی از موهاش پاک شده و ترکیب نقره ای براق چشم و موهاش خیره کننده ترین چیز برای پادشاهه

-"کوک.."

-"دوستت دارم"

نگاه گیجشو از گردنش گرفت و به چشم ها و صورت مردونه ش خیره شد..اون صورت جدی..چطور از لب های باریکش اینو گفته؟

-"چی.."

-"گفتم که..دوستت دارم"

ضربان قلبش به شکل دیوونه واری بالا رفت

انرژِی که از دست داده بود دوباره توی رگ هاش جاری شد و دستش روی گونه ی پادشاه نشست..روی جای زخم قدیمی روی گونه ش

-"چی میخواستی بگی؟"

خندید و سرشو تکون داد

-"یادم نمیاد"

لب هاشو کوتاه بوسید و یقه شنل خزشو از روی شونه ش پایین داد

-"یکم بخواب..من زود برمیگردم"

-"کجا میری؟"

-"باید به مینهی سر بزنم"

-"باشه.."

دوباره بوسه ی کوتاهی به لب هاش زد و شنل خزو از بدن لاغر جیمین بیرون کشید

لحاف ابریشمیو باز کرد و بدن معشوقه شو زیرش جا داد

-"راستی.."

قبل از بلند شدن جونگکوک صداش کرد و دستشو گرفت

-"منم دوستت دارم سرورم.."

 ------------------------------

دیگه داریم به اخرهای فیک نزدیک میشیم :»

𝐺𝑒𝑖𝑠𝒉𝑎:𝐓𝐫𝐲𝐬𝐭 |🥀| 𝙆𝙤𝙤𝙠𝙢𝙞𝙣Where stories live. Discover now