5.

1.8K 470 106
                                    

-"جونگکوک روان پریش تر از اونیه که بتونه حکومتو از جیون بگیره"

مرد در جواب ملکه سر به تایید تکون داد و فنجان یشمیشو از نوشیدنی پر کرد

-"شاهزاده جیون درست مثل یک پادشاه تربیت شدن..با کمک شما موقعیتشون رو به خوبی درک میکنن"

ملکه خنده ی بلندی کرد..نزدیک شدن به رویاش نزدیک تر از چند هفته بود

یک نابودی و یک پیروزی

یک غم بزرگ و یک جشن عظیم

تراژدی همیشه درحال تکرار سلطنت

-"نمیتونی تصور کنی چقدر منتظر نابودی جونگکوکم..!"

-"به زودی اون روزو جشن خواهیم گرفت ملکه ی من"

-"البته!جشن تاجگذاری پسر من در تاریخ ثبت خواهد شد!!"
***

به محض شنیدن صدای زن تو خودش جمع شد و به پای ندیمه چنگ زد

-"نگو من اینجام اونی..توروخدا.."

امیدوار بود ندیمه واقعا به قولی که بهش داده بود عمل کنه

-"پرنسس کجا رفتن؟هی تو..ندیدیشون؟"

تکون خوردن ندیمه باعث شده وحشت زده شلوارشو بکشه

اگر حرکه اضافه ای میکرد اون تعادلشو از دست میداد

تصور این که جلوی ندیمه ها از زیر دامن یکی از ندیمه های رتبه بیرون بی افته بیش از حد ترسناک بود

-"من؟نه ندیدمشون..چرا دنبالشونین؟"

-"باز از دست دایه شون فرار کردن!"

-"کار هر روزمون همینه اونی..پرنسس مینهی اصلا دلش به حال ما بدبختا نمیسوزه!"

-"اون بچه تازه7سالشه..جای حرف زدن بگردین دنبالشون..تو چرا اینطوری ایستادی"

-"من..خب..فکر کنم پریود شدم ندیمه جانگ.."

صدای حرصی ندیمه اصلی مو به تنش سیخ میکرد

-"آه خدای من..فقط گمشو تا جاییو کثیف نکردی!"

-"بله بانو.."

صدای دور شدن قدم های ندیمه هارو که شنید با احتیاط شلوار سفید ندیمه رو کشید که دختر تکون ارومی خورد

-"بیاین بیرون پرنسس"

-"همه جارو خوب نگاه کردی؟"

-"البته..سریعتر بیاید تا کسی نیومده"

سرشو از زیر دامن بیرون اورد و با علامت ندیمه بیرون رفت

-"نباید این کارو میکردین پرنسس!ممکنه برای خودتون و بقیه دردسر درست کنین"

-"من دلم نمیخواد با اونی بازی کنمممم.."

سریع دست های کوچیکشو جلوی دهنش گرفت و دور و برشونو نگاه کرد

𝐺𝑒𝑖𝑠𝒉𝑎:𝐓𝐫𝐲𝐬𝐭 |🥀| 𝙆𝙤𝙤𝙠𝙢𝙞𝙣Where stories live. Discover now