17.

1K 249 45
                                    



از قدیم گفتن"زبون خوش مارو از لونه ش بیرون میکشه"

زبون خوش میتونه یه خبر خوب باشه..

یه پیامِ کوتاه،نوشته شده روی کاغذ دست ساز مرغوب در خور ولیعهد

میتونه انقدر بیتابش کنه که از دست استاد هاش فراری شه..حتی به خطرهایی که ممکنه بخاطر ناارومی ها هم پیش میاد اهمیت نده

فقط از در مخفی قصرش بدوه تا به جای همیشگی برسه

به دختر ابریشم پوشی که موهای کوتاهِ مشکیش توی نسیم سوزناک نزدیک به بهار می رقصه

-"تهیون.."

وقتی برگشت،لب هاش به لبخند باز شد..مثل همیشه..

-"جیوون"

اون واقعیه..همونقدری که بخار ضعیف بیرون اومده از بین لب هاش واقعیه

قدم هاش بی اختیار سمت دختر کنار دریاچه رفتن و بغلش کرد

انقدر محکم که فاصله ای بجز لباس هاشون نموند

_روز قبل..چایخانه ببر طلایی_

-"حالا چی به سر ملکه میاد آپا.."

-"به محض شنیدن خبر شکست مینگ و برگشت پادشاه فرار کرده"

نگاهشو به چشم های دخترش داد..چشم های براقش مرطوبه..میدونه اون نگران معشوقه شه..برادر ناتنیش..

-"جیوون باهامون همکاری کرد پس جونگکوک بهش اجازه داد توی قصر بمونه..مقدمات سفرمون به چین هم کار اون بود"

جوابش بازی با اویز هانبوکشه..لب پایینشو میمکه و چشم هاش...هنوز مرطوبن..

-"تهیون"

وقتی حرکتی ازش ندید خودشو جلو کشید و سر پایین افتاده شو بلند کرد

لب سرخشو از فشار دندون هاش بیرون کشید و موهاشو پشت گوشش داد

-"جیوون وفاداریشو ثابت کرده و حالا انتخاب با توعه..اگر بخوای ملکه بشی به رویای طبابت نمیرسی و اگر طبیب بشی فقط میتونی معشوقه ی پادشاه بعدی باشی.."

-"آپا.."

-"میدونی که هیچوقت جلوتو نمیگیرم عزیزم"

_ حال _

-"نمیتونم از دوست داشتنت بگذرم..نمیتونم از رویای طبابت دست بکشم..جیوون من نمیتونم انتخاب کنم..اگر بخوام به هردوش برسم نمیتونم هیچوقت ملکه ای ارزوشو داشتی بشم"

-"اگر من اجازه شو بدم چی؟"

چشم های اشکیشو مالید تا صورت جذاب شاهزاده رو بهتر ببینه

𝐺𝑒𝑖𝑠𝒉𝑎:𝐓𝐫𝐲𝐬𝐭 |🥀| 𝙆𝙤𝙤𝙠𝙢𝙞𝙣Where stories live. Discover now