-"من بهتون اعتماد کامل دارم"
-"به من یا برادرم؟"
فنجان نوشیدنیشو سر کشید و روی میز گذاشت
-"جیون دیگه مردی شده..هرچند..خانواده ی مادرش دردسر سازن"
-"من نگرانم بخوان دوباره شورش راه بندازن..اون هم تو این موقعیتی که جونگکوک اصلا حال و حوصله نداره"
-"هفت سال گذشته.."
-"اون هنوز امید داره جیمین برگرده"
-"کاش میشد زودتر جیمینو پیدا کنیم.."
-"هنوز به زنده بودنش امید داری؟"
-"جونگکوک داره..!"
با صدای در سر هردو به سمت ورودی اتاق چرخید و مرد جوانتر با لبخند وارد شد
-"یونگی هیونگ و نامجون هیونگ..برای من نوشیدنی گذاشتین؟"
-"من هنوز اجازه ندادم نوشیدنی بخوری.."
روی کوسن خالی نشست و ابرو هاشو بالا انداخت..برادر بزرگترش هنوز نسبت بهش گارد میگرفت اما بعد از گذشت این سال ها هر کدوم به خوبی میدونستن از هم متنفر نیستن
-"من دیگه19سالمه هیونگ"
یونگی بی توجه به پسر کوچیکتر ادامه داد
-"صدات نکردم که دور هم نوشیدنی بخوریم"
نامجون-"یونگیا.."
دستشو بالا اورد و دوستشو ساکت کرد
-"خودت میدونی تو قصر چخبره جیون"
جیون-"من همونطور که بعد مرگ جیمین قسم خوردم همیشه به جونگکوک هیونگ کمک میکنم..سر و صدای های کوچیک قصرو میشه به راحتی ساکت کرد..فقط باید منبعشو پیدا کنم"
یونگی-"این که حواست به همه چیز هست عالیهه!قراره چند وقتی از پایتخت برم..میخوام مراقب برادرمون باشی جیونا.."
با لبخند همیشگیش گفت و فنجانی برای جیون پر کرد
جیون-"بخاطر جیمین؟تا کی قراره دنبالش بگردی هیونگ؟"
یونگی-"هرکدوم از ما وظایفی داریم داداش کوچیکه"
دستشو به شونه ی نامجون زد و بلند شد
نامجون-"منتظرت می مونیم هیونگ"
***
-"نمیخوام کسی همراهم باشه"
رو به خدمتکار ها گفت و به راهش ادامه داد
وارد راه مخفی شد و با دیدن ندیمه ای که منتظرش ایستاده بود سر تکون داد
ندیمه شنلشو از سرش برداشت و فانوسو جلوی شاهزاده گرفت و تا ورودی همراهیش کرد
نگهبان هایی که جلوی ورودی انتهای راه بودند با دیدنشون در ورودیو باز کردن و هر کدوم طرفی رفتن
YOU ARE READING
𝐺𝑒𝑖𝑠𝒉𝑎:𝐓𝐫𝐲𝐬𝐭 |🥀| 𝙆𝙤𝙤𝙠𝙢𝙞𝙣
Fanfiction𝐓𝐫𝐲𝐬𝐭 ࿐ཽ༵ { میعادگاه } ~فصل دوم فکیشن 𝐺𝑒𝑖𝑠𝒉𝑎~ 𝑘𝑜𝑜𝑘𝑚𝑖𝑛 ⌇ 𝑦𝑜𝑜𝑛𝑡𝑎𝑒 𝑟𝑜𝑚𝑎𝑛𝑠𝑒 , 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑠𝑡 , 𝑆𝑚𝑢𝑡 این زمین بزرگه اما مهم نیست چقدر دور باشیم پیدات میکنم :)