19.

1.1K 253 95
                                    


"مطمعن نیستیم دوام بیارن"

این پنجمین طبیب سلطنتیی بود که نیمه شب برای معاینه ی معشوقه ش اومد

مهم نبود نظرش چیه

فقط دستور داد همه ی طبیب های کشورو به قصر بیارن

کیم سوکجین طبیب مخصوص خودش تمام مدت پشت در اتاق ایستاده

پرستار ها

نگهبان ها

وزرای مورد اعتماد

هیچکس چیزی نمیگه

هیچکس چیزی نمیشنوه

کسی جرعت داره صدای گرفته ی پادشاهو بشنوه؟

صدای گریه ای که به محض شکستنش گوش همه رو پر کرد

شاید پادشاه اونقدری که به نظر میاد سرد نیست

خشن نیست..

پادشاه عاشقه..عاشق پسری با موهای نقره ای

که میون رختخواب ابریشمی خوابه..

-"خوب میشی..باید خوب بشی..باشه؟ جیمینم.."

دستشو روی رشته های پریشون نقره ای رنگش کشید

-"مینهیو نمیتونن آروم کنن..مجبور شدم بفرستمش پیش یونگی هیونگ..باید برگردی جیمیناه.."

انگشت های بی حس دستشو گرفت و تک تکشونو بوسید

پوست نرمشو به صورتش مالید و دوباره تکرار کرد

-"یادته گفتی هیچوقت ولم نمیکنی؟ دوباره اینکارو نکن..دیگه نمیتونم.."

کنارش دراز کشید و سر جیمینو روی بازوش گذاشت

بدنشو با لحاف ابریشمی پوشوند و پیشونیشو بوسید

-"هیچوقت ازت دست نمیکشم.."

چشم هاشو بست و عطر موهاشو نفس کشید

یک ماه به همین منوال گذشت..زخم ها درمان شدن

دیگه طبیبی نیست تا برای معاینه بیاد..هیچکس نمیتونه از درد پادشاه کم کنه..تمام امور کشوری به شاهزاده جیون سپرده شده

تنها کاری که پادشاه میکنه صبح تا شب نشستن کنار پسر ابریشم پوشه..

تمام شب بدن لاغرشو بغل میکنه و تا صبح رویای دوباره دیدن لبخند هاشو میبینه..

𝐺𝑒𝑖𝑠𝒉𝑎:𝐓𝐫𝐲𝐬𝐭 |🥀| 𝙆𝙤𝙤𝙠𝙢𝙞𝙣Where stories live. Discover now