'جنی'
*بیمارستان*
از بین راهروها دویدم و جلوی بخش بهتزین دوستم ایستادم. عرق از صورتم میچکید اما میدونستم بخاطر عصبانیت و اینه که بیش از حد دویدم.
قبل از اینکه اروم اروم دستمو روی دسته فلزی سرد آبی رنگ بذارم، چند لحظه ای به جلوی خودم خیره شدم.
اون خوب میشه جنی. شاید وقتی این درو باز کنی،
جیسو روی تو بپره و جیغ بزنه و بگه که این یکی از
اون شوخی های احمقانشه. و بعد لیسا ظاهر بشه و
بگه که مجبورش کردن. باید همین باشه. حالا یه
نفس عمیق بکش.هوای زیادی به ریه هام فرستادم و نفسم رو بیرون دادم. بعد با لرز درو باز کردم و داخل شدم.
"جنی."
وقتی داخل شدم توسط لیسا ازم استقبال شد. اون به محض دیدن من از جاش بلند شد و سرشو پایین انداخت.
علی رغم اضطرابم به محض دیدن اون وحشتم کمی اروم شد. احساس کردم درونم به طور وحشبانه ای بال بال میزنه. عجیب بود چون در عین حال آشنا و هم غریبه احساس میشد.
بعد یادم اومد که چرا اینجا هستم. سرمو برگردوندم و به یه زن زیبا که راحت روی تخت بیمارستان خوابیده نگاه کردم. لوله های از دستگاه اکسیژن بهش وصل شده بود و مانیتور قلب به ارومی نبض میزد. قلبم کمی شکسته شد.
"جی-...سو.."
گریه کردم و اروم دستشو گرفتم.باورم نمیشد که این اتفاق واقعا افتاده. تازه همین چند ساعت پیش من اونو به مغازه های مورد علاقم میکشوندم و از وسواس مرغ شکایت داشتم، حالا اون اینجا خوابیده و جوابی نمیداد. دستشو محکمتر گرفتم و با هق هق گریه کردم.
لمسی اروم روی شونم احساس کردم.
و دوباره هیاهویی تو شکمم...
"هی... هی گریه نکن. اون خوب میشه. جیسو اونی یه زن قویه."
لیسا تسلی داد.سرمو تکون دادم تا جلوی اشکام رو بگیرم بعد دست جیسو رو ول کردم و به ارومی اونو با پتو پوشوندم.
لیسا بهم اشاره کرد تا روی کاناپه بشینم و منم همین کارو کردم.
"خب... هوم..."
به طور ناخوشایندی گفت و سکوتی که بین ما فرا گرفته بود رو شکست."چیشده؟"
پرسیدم و به صورت عروسکی اون که به طور زیبایی ساخته شده بود نگاه کردم.من قسم میخورم اون حرومزاده ای رو که با بهترین دوستم اینکارو کرده میکشم. میخوام جمجمه اش رو باز و اونو تکه تکه کنم-
لیسا گفت:
"من بودم."چی؟
"منظورت چیه؟"
در حالی که حس میکردم خشمم شدت گرفته و احساساتم به طرز دیوونه واری پخش شده پرسیدم.
STAI LEGGENDO
One Day ( jenlisa ){Translated}
Fanfiction|Completed| "من-من دوست دخترتم." "چی؟! چطور ممکنه؟" جنی کیم برای سفر کاری شرکت به پیست اسکی یانگ پیونگ میره. لالیسا مانوبان، همکار و تحسین کننده مخفی جنی هم به این سفر میره. بعد جنی با یه حادثه ناگوار روبرو میشه که باعث فراموشی موقتیش میشه و همه خا...