15: Ice sculptures

729 108 47
                                    

'جنی'

من به اینکه میخوام چه چیزی بسازم کمی فکر کردم بعد ایده ای به ذهنم رسید پس با هیجان شروع به تراشیدن بلوک یخ خودم کردم. نگاه دزدکی به لیسا انداختم و دیدم که اون هنوز تو فکر اینه که چه کاری انجام بده. بعد دوباره روی کار خودم تمرکز کردم. من یه مجسمه یخی به شکل میمون میسازم هههههه! چه نابغه ای تو جنی کیم!

ده دقیقه بعد...

من بالاخره طرح کلی رو تموم کردم. به نظر خوب میاد! این واقعا شبیه لیساست ههههه من نمیتونم صبر کنم تا نتیجه نهایی رو ببینم! لیسا با سخت کوشی روی بلوک یخی خودش کار میکرد و من هنوز نمیتونستم بفهمم که اون میخواد چیکار کنه. من فقط روی مال خودم تمرکز کردم تا زمان تموم بشه. 

35 دقیقه بعد...

لکه های یخ رو از مجسمم دور کردم. این داشت شکل میگرفت و جزئیاتی رو بهش اضافه کردم.

"ده دقیقه دیگه فرصت داری!"
میون اعلام کرد.

مکث کردم و به کارم نگاه کردم. این میمون واقعا بانمک بود یا شاید فقط به این دلیل بود که منو به یاد لیسا میندازه. آیش‌... من اون احمق رو خیلی دوست دارم.

ناگهان ایده دیگه ای به ذهنم رسید. دوباره ابزار رو برداشتم و به دقت شروع به تراشیدن میمون یخی کردم. ' میمون احمق نینی.' و اینو زیرش امضا کردم.

کیم جنی روبی جین. K.J.R.J

ریشخند زدم. حتی اگه فراموش کنم که امروز اینو ساختم، قطعا حروف اولیه خودمو که فقط جیسو و والدینم اونو میدونن تشخیص میدم. ممکنه لیسا هم باشه؟ اما یادم نمیاد که درموردش به اون گفته باشم یا نه.

میون با صدای بلند گفت:
"و زمان تموم شد! لطفا ابزاراتون رو بزارید زمین."

نگاهم رو به لیسا انداختم و با اون چیزی که دیدم حیرت کردم. اون همه اینکارا رو تو 45 دقیقه انجام داده؟!

لیسا به زیبایی دو زن رو تراشیده بود که به نظر میرسید در زیر یه ستون آویزون در حال بوسیدن همدیگه بودن. چطوری حتی تونست انجامش بده؟ داشتم به این فکر میکردم که اون به طور مخفیانه یه مجسمه ساز حرفه ای پاره وقته. 

با تعجب بهش گفتم:
"یاح لیسا این چیه؟ فکر کردم که اولین باره اینطور چیزایی امتحان میکنی!"

"بله هست، چرا؟ خوب به نظر میاد؟"
لیسا گفت و با پوزخند به ابروهاش قوس داد.

"پوفف. میمون من قطعا بامزه تره."
با افتخار گفتم، و میمونی که تراشید بودم رو بهش نشون دادم.

"این... این باعث شده من باشم؟"
لیسا با چشمای گشاد شده پرسید و وانمود کرد ظاهرا آزرده به نظر میرسه.

"یاح! این تویی. تو میمونی و حتی این مجسمه یخی بهتر از تو به نظر میرسه."
اظهار نظریه دادم.

One Day ( jenlisa ){Translated}Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin