تخت والا و تخت پست!

2.3K 299 24
                                    


chapter 1


- عالیجناب ازتون درخواست میکنم روی این قضیه بیشتر فکر کنید. شاهزاده اول توانایی ذهنی بالایی دارن و برای حل مسائل کشوری فرد مناسب تری هستن. همونطور که همه حضار میدونید ما توی شرایط بحرانی هستیم و نبوغ ایشون میتونه مارو از این مخمصه نجات بده

- مثل اینکه وزیر کیم فراموش کردن کسی در مبارزه به گرد پای شاهزاده دوم نمیرسه. پس کسی که میتونه مارو از جنگ احتمالی پیش رو با ژاپن نجات بده فقط ایشونه

- وزیر جنگ شما...

حرف مرد با کوبیده شدن دست امپراطور یی روی دسته تخت سلطنتیش قطع میشه.

- بجای اینکه هربار این بحث رو پیش بکشید روی مسائلی که اولویت دارن تمرکز کنید. نمیخوام باز هم این حرف رو تکرار کنم، شنیدید؟

امپراطور یی بعد از شنیدن "بله عالیجناب" و احترام بلند بالایی که درباریان میذارن، جلسه رو ترک میکنه.

***

با متوقف شدن قدم های شاهزاده، خدمه هایی که پشت سرش صف کشیده بودن هم می ایستن.

دقایق زیادی از روشن شدن بخشی از سرزمین خوش اب و هوای چوسان نمیگذشت و همه نگاه ها خیره به دو شاهزاده ای بود که با چشمان پر نفرتشون بهم زل زده بودند.

شاهزاده ی اول فشار دستهاش رو دور کتاب هایی که مابین بازوهاش گرفته بود بیشتر میکنه. نگاه پر نفرتش به نگاه برنده برادرش به راحتی حس درونیش رو به رخ میکشید. نیم نگاهی به شمشیری که توی دست چانیول بود میندازه و ازش دور میشه.

هنوز هم نمیفهمید چرا محل اقامتش به میدان تمرین نزدیک تر و برعکس، چرا کتابخانه به تالار محل اقامت شاهزاده دوم نزدیک تر بود.

بیش از این ذهن خودش رو درگیر این مسئله نمیکنه و فقط تصمیم میگیره فردا قدری زودتر بیدار بشه تا با رقیب منفورش چشم تو چشم نشه.

قدم هاش کم کم تحلیل میرن و در نهایت متوقف میشن. به میدان مرکزی رو به روی تالار اصلی رسیده بود. دقیقا همینجا؛ وسط جایی ایستاده بود که همه این بل بشوها توش به راه بود.

به محل قرار گیری تخت سلطنتی در مراسم های مجللشون نگاه میکنه. اون باید امپراطور میشد تا روی اون تخت بنشینه. باید سنگینی تاج و تخت رو تحمل میکرد تا جون خودش رو نجات بده! هرکاری که لازم بود انجام میداد تا مطمئن شه این اتفاق میفته.

به پایین پاهاش نگاه میکنه. به جز تخت سلطنتی ای که در صدر مجلس قرار میگرفت، تخت دیگری وجود داشت که اون رو به زیر میکشید و تمام دنیاش رو به زوال هدایت میکرد.

قدمی به عقب برمیداره. اینجا محل نفرین شده ای بود که با سرخی خون رنگ گرفته. تختی که اینجا رو مزین میکرد تختی بود که تمام خویشان و برادران و عموزادگانی که ممکن بود سلطنت رو تهدید کنند در روز تاج گذاری گردن زده میشدن. دقیقا همینجا! با دست به گلوش چنگ میندازه.

➳ BLOODY CROWN 𖤝 #fullNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ