خوشبختی بدون تو

573 165 114
                                    


chapter 16




با چشمایی که مثل همیشه ناخوانان به مردانی که با طناب بسته شدن نگاه میکنه. یه چیزی توی چشماش فرق کرده، یه چیزی که داد میزنه این ادم تا چه حد خالیه، از همه چیز.

- سرورم لطفا منو ببخشید

صدای سردش توی اتاق میپیچه.

- چرا باید ببخشمت؟

- من گناهی مرتکب نشدم سرورم همه اش سوتفاهمه

- که اینطور

خنده خشکی میکنه و شمشیرش رو روی گلوی داییش میذاره.

- کی تعیین میکنی چه کسی گناهکاره؟ مگه کسایی که جونشو از دست دادن گناهی مرتکب شده بودن؟

- سرورم اونا برای حکومت شما تهدید به حساب میومدن

- بله، درست میگی. ولی نگفتی، چیکار کردن؟

- در گذشته کم نبودن کسانی که بر علیه تاج و تخت قیام کردند

مرد با گریه و التماس سعی داشت نظر مرد و چشمای بی حسش رو عوض کنه. اما چهره امپراطور تاریک تر از این حرفا بود.

- میدونم ولی گناهش چی بود؟

- لطفا نیت مارو درک کنید سرورم

اجازه صحبت بیشتری رو بهش نمیده، شمشیرش رو بالا میبره و وقتی پایین میاردش سر مرد به گوشه ای پرت میشه.

- نگفتی گناه چانیول چی بود

***

- نوشیدنی بیار

ندیم که پشت سرش وایساده بود اطاعت میکنه و بکهیون رو توی اتاق تنها میذاره. نگاهش روی تمام زرق و برقایی بود که دیگه ذره ای براش اهمیت نداشتن.

- بالاخره تموم شد؟ همه مخالفارو با دستای خودم کشتم چانیول. تک تک اونایی که تورو ازم گرفتن. همه اشون تاوان کشتن لبخنداتو پس دادن. ولی... برای چی؟ وقتی دیگه تو نیستی چه فایده ای داره؟

خنده خشکی میکنه و یه قدم به جلو برمیداره.

- دارم کیو فریب میدم؟ اونا تقاص قلب پر حسرت منو پس دادن چانیول

چشماش گریه میکنن اما لباش با درد میخندن.

- کجایی؟ لطفا... تو بهم قول دادی، خودت گفتی نمیمیری

تا حدودی موفق شده بود قانون رو تغییر بده. هرچند هیچ اطمینانی وجود نداشت که باز هم مخالفانی پیدا نشن ولی چرا قلبش هنوز هم انقدر سنگین بود؟ قدم بعدی رو برمیداره.

- یادته درمورد یه خواب بهت گفتم؟ توی خوابم میدونستم اگه بهت نزدیک بشم میمیرم اما تو منو خواستی و منم اومدم. بهم بگو تو کجایی؟ تو بهم قول دادی چانیول. میخوامت، پس چرا نیستی؟ الان اونی که ناامید و سرشکسته اس منم، پس لطف کن تو بیا

➳ BLOODY CROWN 𖤝 #fullOnde histórias criam vida. Descubra agora